کارآمدی چادر و حجاب مشکی
علاوه بر فواید بسیار زیاد فردی و اجتماعی حجاب در شکل چادر، حجاب چادری بانوان در انقلابهای دینی، یک سمبل و نماد مبارزه
با اهداف استعماری و استکباری نیز هست. قبلاً در فصل اول کلامی از فرانتس فانون دربارهی سمبل و نماد ضد استعماری بودن
حجاب چادری زنان در انقلاب الجزایر بر ضد دولت فرانسه نقل شد. به اعتراف دشمنان انقلاب اسلامی، این سمبل و نماد بودن در مورد
حجاب چادری بانوان ایرانی نیز وجود دارد. ریون کرکت (ادوارد شرلی) صهیونیست و مسئول سابق شبکه جاسوسی سیاه در ایران میگوید:
«چادر نمادی است که وجود انقلاب را در سر هر چهار راه به نمایش میگذارد؛ با چادر میتوان این احساس را پدید آورد که انقلاب اسلامی
هنوز زنده و جاوید است»[1] به رغم اینکه دشمنان چنین صریح خشم خود را دربارهی چادر اظهار میدارند، متأسفانه عدهای در داخل در صدد
مخدوش جلوه دادن کارآمدی حجاب در شکل چادر هستند؛ از این رو، فصل پنجم این اثر به بررسی کارآمدی حجاب و پوشش اسلامی در غالب
چادر و چادر مشکی پرداخته است.
حجاب مشکی در تابستان
شبهه: بعضی گفتهاند: «چون رنگ مشکی نور را جذب میکند، پس در تابستان معمولاً نمیتوان دختران را به حجاب تیره (مثل چادر مشکی) تشویق کرد»
.[3] آیا این ادعا صحیح است؟
پاسخ: اولاًً، پوشش تیره و مشکی در بعضی از مناطق که دارای تابستان گرم است، اساساً برای دستهای از بانوان و دختران باعث مشقت نیست و
برای دستهای دیگر، بر فرض مشقتآور بودن، قابل تحمل است.
دسته اول (کسانی که در تابستان گرم، حجاب مشکی برای آنها مشقت ندارد) بانوان و دختران معتقد و مؤمنی هستند که به نقش حجاب برتر، مثل
چادر مشکی، اعتقاد و باور راسخ دارند؛ از این رو نسبت به بعضی مشکلات احتمالی آن، احساس مشقتی ندارند.
اساساً وقتی انسان عملی را از روی عقیدهی راسخ انجام دهد نسبت به عوارض و پیامدهای سخت آن احساس مشقتی ندارد. در سیرهی انبیای الهی
و معصومین(ع)، اصحاب و یاران ائمهی اطهار(ع) و عالمان مجاهد، نمونههای بسیار زیادی وجود دارد که در برابر مشقتهای نشأت گرفته از پذیرش یک
عقیده و ایمان، احساس مشقتی نداشتهاند.[4]
در روایتی از امام صادق(ع) نیز تصریح شده است؛ «ما ضَعُفَ بدن عما قوِیت علیه النیة»؛[5]جسم و بدن انسان، در مقابل کارهایی که بر اساس نیت و
اعتقاد درونی قوی انجام میگیرد، احساس ضعف و مشقت نمیکند.
در جریان اسارت زنان اهل بیت(ع) پس از قیام خونین عاشورا و همچنین کشف حجاب زنان به وسیلهی رضاخان در ایران، حکایتها و خاطرات تاریخی و
ماندگار فراوانی از مقاومت و پایداری زنان مؤمن و عفیف در مقابل بیحجابی نقل شده است.[6] مطالعهی این حکایتها برای بانوان و دختران جوان و
عفیف بسیار آموزنده و افتخارآمیز است.
از این قضایا به خوبی استفاده میشود که زنان مؤمن، نه تنها احساس مشقتی نسبت به حجاب نداشتهاند، بلکه بر عکس، جدایی آنها از حجاب برتر،
مثل چادر مشکی، باعث اذیت و آزار روحی آنان بوده است. در قضیهی کشف حجاب رضاخان نقل شده است که برداشتن چادر از سر زنان باعث گردید
که عدهای از آنها از شدت غصه و ناراحتی دق و فوت نمایند.[7]
اما دستهی دوم (کسانی که ممکن است حجاب تیره و مشکی برای آنها مشقت داشته باشد، ولی سختی و مشقت آن را تحمل میکنند) بانوان و
دخترانی هستند که به دلیل قرار داشتن در محیط دینی و مذهبی خانواده و جامعه، از کودکی به این گونه حجاب عادت نمودهاند؛ لذا در بزرگسالی،
سختی احتمالی حجاب مشکی برای آنها قابل تحمل است.
در علم روانشناسی و تعلیم و تربیت، در مبحث عادت گفته میشود که اگر انسان از کودکی به انجام کاری عادت کرد، نه تنها انجام آن برایش
مشقتآور نیست،
بلکه برعکس، ترک و جدایی از آن عمل برایش مشقت دارد. همین نکتهی مهم، رمز و راز توصیهی ائمهی اطهار(ع) به والدین در عادت دادن فرزندان به کارهای
شایستهای، مثل نماز و اذکار آن و روزهی ناقص در سنین کودکی است.[8] بر اساس همین تأثیر شگرف مقولهی تمرین و عادت متربی به کارهای شایسته،
و به موازات آن آگاهی بخشی دربارهی آثار مثبت کارهای خیر است که معمولاً در کتابهای تربیت اسلامی از روشهای تربیتی، هم چون «تلقین به نفس»
و «تحمیل بر نفس» در کنار دیگر روشهای تربیتی مهم، مثل «اعطای بینش» بحث میشود.[9]
بنابراین، با اسثثنا شدن دو دستهی قبل نمیتوان به طور مطلق و کلی ادعا نمود که حجاب مشکی در تابستان مناطق گرم، برای همهی بانوان و دختران
، فارغ از هر مقدار اعتقاد دینی و هر نوع محیط تربیتی مشقت دارد و نمیتوان به آن تشویق کرد.
ثانیاً، اجمالاً میپذیریم که ممکن است حجاب مشکی در تابستان برخی از مناطق بسیار گرم برای بعضی از افرادی که از دو دستهی قبل نیستند مشقتآور باشد،
ولی نمیپذیریم تحمل هر گونه مشقت و سختی به طور مطلق غیر معقول و نامطلوب باشد. طبق آموزههای معصومین(ع) که تجربهی زندگی انسانها و واقعیت
خارجی نیز مؤید آن است، اساساً زندگی دنیا بدون سختی و مشقت وجود خارجی ندارد. در احادیث، دنیا خانهی محنت و سختی معرفی شده است:
«الدنیا دار المحنة»[10]و «دار بالبلاء محفوفة».[11] فلسفه و رمز و راز آمیختگی دنیا با سختی و مشقت نیز این است که انسان در وصول به سعادت الهی
که برای آن خلق شده است به تحمل سختیهایی که سازندهی کمال انسانی هستند نیازمند است و به تعبیر قرآن، چه بسا کاری دارای سختی باشد
و انسان از انجام آن اکراه داشته باشد، ولی خداوند خیر و نیکی انسان را در آن قرار میدهد:
فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً. [12]
علاوه بر این در متون دینی، دستیابی به کرامتها و بهشت جاودان در گرو تحمل سختی دانسته شده است:
المکارم بالمکاره[13] بالمکاره تنال الجنة.[14]
اساساً فلسفهی همراهی بعضی از احکام و تعالیم، مثل روزه، حجاب و جهاد با کلفت و سختی، در واقع، برای تأمین نیازمندی مذکور بدون هیچگونه
تبعیض بین زن و مرد است؛ مثلاً اگر استفاده از حجاب کامل در تابستان مناطق گرم برای برخی بانوان و دختران با سختی و مشقت همراه است،
طبق گفتهی قرآن کریم، بعضی از احکام الهی ویژهی مردان، مانند جهاد نیز با سختی و مشکلات همراه است:
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ.[15]
نکتهی جالب این است که همان گونه که بعضی افراد، امروزه به بهانهی گرما، در حجاب و پوشش زنان در تابستان تشکیک مینمایند، طبق فرمودهی قرآن،
عدهای راحتطلب برای جهاد مردان در هوای گرم نیز تشکیک میکردهاند و میگفتند در هوای گرم برای جهاد کوچ و هجرت نکنید «قالُوا لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ»
[16] که خداوند به پیامبر(ص) میفرماید در جواب آنها بگو:
نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ؛[17] اگر میدانستند حرارت آتش جهنم از حرارت گرمای تابستان بیشتر است.
علاوه بر نقل، عقل نیز در مواردی که تحمل سختی در زندگی دنیا باعث دستیابی به هدف والاتر و بالاتر است، حکم به مطلوبیت آن میکند؛ مثلاً اگر تأمین
سلامت جسمانی انسان، به عنوان هدفی مهم، به انجام عمل جراحی سخت یا خوردن فلان داروی بسیار تلخ و مشقتآور نیازمند باشد. عقل و نقل هر
دو حکم به لزوم تحمل سختی ومشقت میکنند، تا غرض بالاتر، که حفظ سلامتی جسمانی است، تأمین گردد.
چون شارع مقدس به عنوان یک طبیب روحانی[18] تشخیص داده است که سلامت روحی و روانی افراد جامعه متوقف بر رعایت حجاب برتر، مثل چادر مشکی
در مقابل نامحرم است، لذا پوشش چادر مشکی، حتی در هوای گرم، عقلاً و نقلاً امری راجح و مطلوب است؛ و برخلاف شبهاتی که بعضی با تبلیغات
القایی منفی، به منظور فرهنگسازی بر ضد چادر مشکی منتشر میکنند، تجربهی بیش از بیست سال پس از انقلاب اسلامی و گسترش سریع استفاده
از چادر مشکی در بین زنان و دختران مؤمن و عفیف، خود بهترین شاهد است که استفاده از این نوع حجاب مشکل نیست، و لذا قابل تشویق است. براساس
نظرسنجی و تحقیقی که به تازگی صورت گرفته است 65 درصد از پاسخگویان، استفاده از چادر مشکی را در مجامع عمومی پسندیدهاند.[19]
علاوه بر عقل، ائمه(ع) و خاندان اهل بیت نیز نظراً و عملاً انسان را به تحمل مشکلاتی، که در راستای سعادت و تکامل جسمانی و روحانی اوست، تشویق
نمودهاند. در بُعد نظری، امام علی(ع) در وصیتی به فرزند خود، امام حسن(ع) فرمودهاند:
عَوِّدْ نفسَک التصبّر علی المکروه؛[20] نفس خود را به صبر و بردباری بر کار سخت عادت بده.
در روایت دیگری، ایشان کارهایی را که انسان با اکراه و سختی بر خویشتن تحمیل مینماید از بهترین اعمال دانسته اند:
اَفضَلُ الاعمالِ ما اَکرَهْتَ نفسَک علیه.[21]
در بُعد عملی نیز، فرزند امام سجاد(ع) میفرماید:
وقتی جدم امام حسین(ع) شهید شد، زنان بنی هاشم در عزای حضرت، لباس مشکی پوشیدند و این لباس را در گرما و سرما تغییر نمیدادند.[22]
حاصل این که صرف سخت بودن بعضی از احکام، مانند پوشیدن چادر مشکی در هوای گرم، باعث نمیشود که این گونه حجاب قابل ترویج و تشویق نباشد.
رابطه ی حجاب مشکی و افسردگی و اندوهناکی
شبهه: بعضی افراد این گونه ادعا کردهاند که استفادهی مکرر از لباسهایی با رنگ تیره و سیاه (مثل مقنعه و چادر مشکی) میتواند به
افسردگی بینجامد.[25] آیا ادعای مذکور صحیح است؟
پاسخ: از دو کلمهی «مکرر» و «میتواند» فهیمده میشود که ایشان دو مطلب را قبول دارد.
مطلب اول: ادعا کنندهی محترم قبول دارد که اگر استفاده از پوشش و لباس سیاه، مثل چادر مشکی، به طور مکرر و دایمی نباشد، بلکه فقط
در بیرون از منزل و در مواجهه با نامحرم باشد، باعث افسردگی نخواهد بود.
مطلب دوم: از کلمهی «میتواند» میفهمیم ادعا کنندهی محترم قبول دارند که حتی استفاده مکرر و دایمی از لباس سیاه فقط، به طور احتمالی
ممکن است به افسردگی منجر شود؛ یعنی این گونه نیست که بین پوشش مکرر و دایمی لباس تیره و مشکی و افسردگی رابطهی قطعی و لزومی باشد.
بنابراین، مدعای ایشان مبین یک رابطهی احتمالی بین استفادهی مکرر از لباس سیاه و افسردگی است؛ ولی همین رابطهی احتمالی نیز نادرست است؛ زیرا:
اولاً، ادعا کنندهی محترم، حتی برای اثبات همین رابطهی احتمالی نیز دلیل و مدرک ارائه نکرده است؛ بنابراین، کلام ایشان مدعایی بدون دلیل و مدرک
و در نتیجه، فاقد ارزش و اعتبار علمی است.
ثانیاً، همین رابطهی احتمالی و بدون دلیل و مدرک گویندهی محترم نیز نادرست است؛ زیرا یکی از روانپزشکان معتقد است «این حرف که پوشش تیره
بانوان یا آقایان در جامعه دلیل افسردگی است کاملاً سخن غلطی است و هیچ پایهی علمی ندارد»؛[26] همچنین بر اساس نتایج مشورتهای علمی
که نگارنده با بعضی از روانشناسان و روانپزشکان انجام داده، ممکن است افسردگی بعضی از افراد، علت تمایل آنها به پوشش سیاه باشد، ولی
پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی آنها نیست؛[27] و بین این دو نکته تفاوت بسیار ظریفی است و خلط بین آن دو باعث اظهار نظر نادرست
ادعا کنندهی محترم گردیده است.
اگر ادعا شود که همین تمایل احتمالی بعضی افراد افسرده به پوشش سیاه نیز مبین نوعی رابطهی اجمالی بین افسردگی و پوشش تیره و مشکی است،
باید گفت:
اولاً، رابطهی فوق نیز، مانند رابطهی قبلی، احتمالی و بدون ارائهی دلیل و مدرک است و در نتیجه فاقد ارزش و اعتبار علمی است.
ثانیاً، بر فرض که رابطهی احتمالی مذکور، با پژوهشهای میدانی تأیید شود، باز هم نتیجهی این پژوهشها قطعی و قابل اعتماد نخواهد بود؛ زیرا کنترل تمامی
عوامل و علایم تأثیرگذار در نتایج پژوهشهای میدانی بسیار مشکل است.
توضیح مختصر اینکه، افسردگی از بیماریهای روحی و روانی بسیار پیچیدهای است که دارای عوامل و علایم و تظاهرات رفتاری مختلف و حتی متضاد است؛
مثلاً بعضی افراد افسرده ممکن است به بیاشتهایی و عدهای دیگر به پرخوری متمایل شوند. در خصوص پوشش نیز ممکن است بعضی از افراد افسرده،
به پوشیدن لباس تیره و عدهای نیز به لباسهایی با رنگ غیر تیره تمایل پیدا کنند؛ بنابراین، حتی استناد به پژوهشهای میدانی نیز اثبات کنندهی مدعای
مذکور نخواهد بود.
پس استفاده از چادر مشکی برخلاف ادعاهای به ظاهر علمی بعضی از افراد، نه تنها عارضهی منفی ندارد، بلکه با فلسفهی حجاب و پوشش زنان در مقابل
نامحرم، یعنی عدم تهییج و تحریک و ایجاد آرامش روانی در جامعه نیز سازگار است. امروزه در روانشناسی رنگها، این که رنگ مشکی رنگی صامت و
غیر فعال است و باعث تحریک و جلب توجه نمیشود، یک واقعیت مسلم است. در کتاب روانشناسی رنگها دربارهی رنگ سیاه گفته شده است که
«سیاه نمایانگر مرز مطلق است»؛[28] بنابراین، فردی که در مقابل نامحرم و در بیرون منزل، از حجاب مشکی استفاده میکند با این کار، مرز مطلق و
کاملی بین خود و افراد نامحرم ایجاد مینماید. وقتی که خانمی در بیرون منزل چادر مشکی به سر میکند، میخواهد نشان دهد که نامحرم حق ندارد
به این حریم نزدیک شود؛ زیرا این حریم، حریم حیا و عفت است، نه جای بیحیایی و هرزگی و هوسبازی؛ او با حجاب مشکی خود میخواهد نگاه تیز
هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد نامحرمی در حریم عفت و پاکی و نجابت او وارد شود و حرمت او را از بین ببرد.
همچنین در روانشناسی رنگها آمده است که سیاه به معنای «نه» بوده و نقطهی مقابل «بله» یعنی رنگ سفید است؛[29] بنابراین، وقتی بانوان
در مقابل نامحرم از حجاب مشکی استفاده میکنند، در واقع میخواهند به او «نه» بگویند؛ و در مقابل، آنهایی که لباس سفید میپوشند، در واقع راه
نگاهها را به سوی خود باز میگذارند و آنهایی که لباسهای رنگارنگ و جذاب میپوشند خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاههای هرزه و آلوده
قرار میدهند. از نظر روانی نیز وقتی انسان پارچهی مشکی را میبیند، دیگر چندان رغبتی برای نگاه کردن ندارد و خودبهخود نظر را برمیگرداند؛
و در مقابل، نگاه به رنگهای روشن چشم را باز میکند و برای دیدن و استمرار آن رغبت ایجاد میکند؛ و استفادهی بانوان از لباسهای رنگارنگ نیز
باعث جلب توجّه مردان نامحرم میگردد.
در حدیثی نقل شده است:
حضرت موسی(ع) در یکی از مجالس خود نشسته بود که ناگهان ابلیس در حالی که کلاه رنگین بر سر داشت وارد شد؛ وقتی به حضرت موسی(ع) نزدیک شد
، کلاه رنگین خود را برداشت و به حضرت موسی(ع) سلام کرد. حضرت موسی(ع) پرسید: تو کیستی؟ گفت: من ابلیس هستم. حضرت موسی(ع) گفت:
خدا تو را هلاک کند، برای چه نزد من آمدهای؟ ابلیس گفت: به خاطر مقام و منزلت تو در نزد خدا، آمدم سلامی به تو بگویم. آن حضرت سؤال کرد: آنچه
بر سر داری (کلاه رنگارنگ) برای چیست؟ ابلیس در پاسخ گفت: به وسیلهی آن قلوب فرزند آدم را میربایم.[30]
بدون تردید، همانگونه که دنیا، در شکل کلاه رنگارنگ ابلیس، باعث فریفته شدن عدهی فراوانی میگردد، مظاهر رنگین دنیا، مثل لباسهای رنگارنگ
در اندام زنان و دختران جوان نیز، باعث فریفتگی مردان و جوانان میگردد و هیچ انسان منصفی در این مطلب تردید ندارد.
با توجّه به آنچه در مباحث قبل گذشت که رنگ حجاب قرآنی (خمار و جلباب) نیز - آنگونه که از شواهد لغوی، حدیثی و تاریخی استنباط میگردد ـ
مشکی بوده است؛ و با عنایت به آنچه بیان شد که از نظر روانشناسی، رنگ مشکی رنگی صامت و غیر فعال است و این ویژگی در تأمین فلسفهی
حجاب بانوان نقش بسیار مؤثری دارد. باید به نگاه روانشناسانهی عمیقِ وحی قرآنی و به انتخاب زنان مسلمان و ایرانی آفرین گفت که در زمانی که
هنوز روانشناسی در غرب از مادر علم متولد نشده بود، مادران و بانوان مسلمان و ایرانی به برکت تقوای الهی و نورانیت تعالیم دین مبین اسلام،
روانشناسانهتر از دانشمندان امروزی، چادر مشکی را برای حجاب بیرون از منزل خویش انتخاب نمودهاند.[31]
شبهه: برخی با این عبارت که «فریاد شادیام را آوای شوم میدانند. چشمهایم را به روی شادی میبندند. من میخواهم سپید بپوشم، شاد باشم،
شادی کنم.»[32] خواستهاند ادعا نمایند که سفیدپوشی شادیآور و بالعکس سیاهپوشی، باعث حزن و اندوه میگردد. آیا ادعای مذکور صحیح است؟
پاسخ: اوّلاً، وارد نمودن اتهامِ مخالفت با شادی به عدّهای نامعلوم، روش معقول و منطقی نیست. ای کاش گویندهی محترم مرجع ضمیرهای «میدانند»
و «میبندند» در عبارت فوق را مشخص مینمود، تا به طور صریح و شفاف میتوانستیم با ایشان گفتوگوی منطقی داشته باشیم؛ به هر حال چون مخاطب
اتهام یاد شده معلوم نیست، از بررسی آن صرفنظر میکنیم.
ثانیاً، این که گفتهاند میخواهند لباس سپید بپوشند، باید گفت نوع و رنگ پوشش افراد، اعم از زن و مرد، در هر جامعهای، متأثّر از عوامل و شرایط مختلف شغلی
، زمانی، مذهبی و غیره است؛[33] مثلاً پزشکان و پرستاران در محیط کار خود از لباس سفید استفاده میکنند؛ دختران جوان، هنگام عروس شدن لباس سپید
میپوشند و سپس آن را کنار میگذارند؛ رهبران دینی و طلّابی که از سلسلهی جلیلهی سادات هستند، به طور دایمی از عمامهی سیاه رنگ استفاده میکنند؛
برای مردان در مراسم احرام حج مستحب است لباس سپید بپوشند، ولی به دلیل حساسیت بیشتر نسبت به حجاب و پوشش زنان، به آنها شرعاً اجازه داده
شده از همان لباس معمولی، ولو اینکه رنگ آن سپید نباشد، استفاده کنند.[34]
علاوه بر این، همهی افراد، اعم از زن و مرد، از پوشیدن لباس شهرت؛ یعنی لباسی که مطابق شأن افراد نیست و باعث انگشتنما شدن آنان میگردد منع شدهاند؛
[35] و واضح است که رنگهای غیرمتعارف یکی از عوامل تحقق لباس شهرت میباشد.
حاصل اینکه ایشان، همانند هر فرد دیگری، خواه به عنوان یک فرد متدین و خواه به عنوان یک شهروند ایرانی، در مورد استفاده از لباس سپید، متأثّر از
عوامل مختلف یاد شده هستند و این مطلب منحصر به ایشان نیز نمیباشد، بلکه همهی افراد در همهی جوامع در انتخاب نوع و رنگ پوشش، متأثّر از عوامل
و شرایط متعددی شبیه عوامل و شرایط فوق هستند.
اینکه گفتهاند میخواهند شاد باشند و دیگران را نیز شاد کنند، بسیار مطلوب است. از نظر اسلام عزیز و احکام نورانی و مترقی آن نیز، شاد بودن و شاد کردن
دیگران بسیار مورد تشویق و توصیه قرار گرفته است،[36] ولی آنچه در اینجا شایستهی توضیح میباشد دو نکتهی بسیار مهم است:
نکتهی اوّل: عدّهای با پذیرش این پیشفرض که استفاده از لباس مشکی، لزوماً نشانهی عزا و فقدان شادی است، تلاش میکنند افراد استفاده کننده از
لباسهای مشکی را افراد غمگین، و افراد استفاده کننده از لباسهای رنگین را افراد شاد بدانند؛[37] حال آنکه این تصور و پیشفرض، نادرست است؛
زیرا نه همهی افرادی که از لباسهای مشکی استفاده میکنند، لزوماً افراد غمگیناند، و نه همهی افرادی که از لباسهای رنگین استفاده میکنند،
لزوماً افراد شادی هستند؛ زیرا در جوامع و گروههای مختلف، لباس مشکی علامت و نشانهی امور مختلفی قرار گرفته است؛ گاهی لباس مشکی
علامت و شعار عدهی خاصی بوده است، مثل بنیعباس که پوشش مشکی شعار آنان بوده است، یا مثل سلسلهی جلیلهی سادات روحانی که استفاده
از عمامهی مشکی، علامت سیادت برای آنان است. براساس روایات، پیامبر اکرم(ص) نیز از عمامهی مشکی استفاده میکردند.[38]
گاهی از نظر عدهای پوشیدن لباس مشکی نشانهی زیبایی است؛[39] گاهی پوشش مشکی، نشانهی وقار و سنگینی است، مثل هنگامی که بانوان از
این پوشش در بیرون منزل استفاده میکنند؛ پس اینکه بعضی خیال میکنند التزام به پوشیدن چادر مشکی، منافی با شادمانی و ملازم با غم و اندوه و
افسردگی است، تصور صحیحی نیست؛ دین و مذهب و پایبندی به احکام آن، مثل رعایت حجاب برتر و استفاده از چادر مشکی، باعث آرامش روحی و روانی
خود بانوان و دیگر افراد جامعه است. قبلاً دربارهی یافتههای روانشناسی رنگها در باب مطلوبیت رنگ مشکی برای حجاب بانوان در بیرون منزل و مطلوبیت
این نوع حجاب از نظر متون دینی مطالبی نقل شد. دیل کارنگی دربارهی هماهنگی و تناسب بین یافتههای علوم جدیدی، مثل روانپزشکی و تعالیم پیامبران(ص)
چنین گفته است:
امروز جدیدترین علم، یعنی روانپزشکی همان چیزهایی را تعلیم میدهد که پیامبران به مردم آموختند؛ زیرا آنان دریافتهاند که داشتن یک ایمان محکم، نگرانی،
تشویش، هیجان و ترس را برطرف میکند.[40]
نکتهی دوّم: عدم آگاهی از مفهوم جامع و کامل شادمانی باعث شده است که برخی شادی و نشاط را فقط در بُعد مادی و زودگذر آن منحصر نمایند و از
شادمانیهای اصیل که از اعتقاد به امور معنوی و پایدار به دست میآید غفلت نمایند.
یکی از پژوهشگرانی که سالیان دراز در غرب زیسته و دربارهی شادی تحقیقات فراوانی کرده است، به دخالت عنصر معنویت و اعتقادات در ازدیاد شادیهای
اصیل و پایدار تأکید فراوان دارد. ایشان معتقد است انسان برای نجات از مشکلات کنونی و دستیابی به شادی همیشگی باید اعتقاد و باور خود را تصحیح کند
و بپذیرد که در زندگی شادیهایی به مراتب عمیقتر از شادیها و لذتهای جسمانی وجود دارند که دستیابی به آنها نیازمند صرف وقت، تلاش و صبر و
حوصله است. وی معتقد است با تقویت ارزشهای انسانی، همچون: عشق خدمت به مردم، خوشبینی، خیرخواهی، سپاسگزاری، رضایت، قناعت، گذشت
و زدودن رذایل اخلاقی، میتوان به شادی دست یافت.[41]