سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که با دست کوتاه ببخشد او را با دست دراز ببخشند [ مى‏گویم : معنى آن این است که آنچه آدمى از مال خود در راه نیکى و نیکوکارى بخشد ، هرچند اندک بود خدا پاداش آن را بزرگ و بسیار دهد ، و دو دست در اینجا دو نعمت است و امام میان نعمت بنده و نعمت پروردگار فرق گذارد ، نعمت بنده را دست کوتاه و نعمت خدا را دست دراز نام نهاد ، چه نعمتهایى خدا همواره از نعمتهاى آفریدگان فراوانتر است و افزون چرا که نعمتهاى خدا اصل نعمتهاست و هر نعمتى را بازگشت به نعمت خداست و برون آمدن آن از آنجاست . ] [نهج البلاغه]
پیـــــــــــرو اهل بیت(ع)
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • عنایت امام رضا ( علیه السلام) در تشرف یک مسیحی به مذهب حقه تشیع + عکس
    صبح امروز یک مسیحی در موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عجل الله فرجه) با حضور دکتر حسینی قزوینی مسؤل این مرکز اسلامی، پس از ادای شهادت به اسلام و مذهب حقه جعفری گروید


    به گزارش خبرنگار «شیعه نیوز» از قم ، صبح امروز یک مسیحی در موسسه تحقیقاتی ولیعصر با حضور دکتر حسینی قزوینی مسؤل این مرکز اسلامی، پس از ادای شهادت به اسلام و مذهب حقه جعفری گروید
    .
    اقای اندرو وریانی در خانواده ای دیده به جهان گشود که پدر وی هندی و دارای مذهب هندو و مادر وی اهل فیلیپین و ایین مسیحی بودند .

    پدر و مادر اندرو در ایران با یکدیگر آشنا می شوند بقیه ماجرا را از زبان اندرو می خوانیم :

    پدرم مرا آزاد گذاشته بود تا آزادانه در باره دین و مذهبی که می خواهم در آینده انتخاب کنم تصمیم بگیرم .چون مادرم بر من نفوذ بیشتری داشت دین مسیحیت را انتخاب کردم . بعد از فوت پدرم مشکلات زیادی به ما روی آورد ومن برای حل مشکلاتمان و به دست آوردن آرامش از دست رفته خود یک بار به معبد سیک ها و یک بار به کلیسا می رفتم و ادعیه مربوط به آنها را می خواندم ولی احساس میکردم کسی به حرفهای من گوش نمیدهد . یک دوست هم مدرسه ای داشتم که مسلمان بود پس از اینکه اوضاع و احوال مرا دید به من پیشنهاد داد تا به مشهد و زیارت امام رضا برویم ،من نیز پیشنهاد او را پذیرفتم و با هم عازم شهر مشهد شدیم . وقتی که رسیدیم به حرم امام رضا (علیه السلام)رفتیم ، من که فکر می کردم ورود یک مسیحی به این حرم گناه دارد از رفتن به داخل حرم امتناع کردم ولی او مرا تشویق کرد و گفت: که او را همراهی کنم. .وقتی وارد حرم شدم ناگهان حالت عجیبی به من دست داد و حس کردم که تمام بدنم سفت شده و قادر به حرکت نیستم ،حتی عینکم از چشمم افتاد و شکست. وقتی بهوش امدم احساس آرامش و حالت وصف ناشدنی به من دست داد که تا آن موقع همچنین حسی را تجریه نکرده بودم . وقتی مطلب را با دوستم مطرح کردم به من گفت وضو بگیر و مثل من دو رکعت نماز بخوان و من که هنوز در آن حال و هوای معنوی خودم بودم به صورت تقلیدی دو رکعت نماز خواندم.

    چهار روز در مشهد توقف کردیم ،خیلی خوش گذشت و هر بار که به حرم امام رضا(علیه السلام) می رفتم احساس آرامش و نورانیت خاصی می کردم.هر گاه که نماز می خواندم ،حسی فرزندی را داشتم که با پدر خود صحبت می کند.تازه فهمیدم که دارم با خدا صحبت می کنم، تمامی مشکلات و گرفتاری هایم را فراموش کرده بودم و بهترین اوقات زندگی خودم را در آنجا سپری می کردم. بعد از مراجعت از مشهد بدون اینکه از خدا برای رفع مشکلاتم حاجتی خواسته باشم ، آنها یک به یک و خود به خود حل می شدند همین امر باعث شد تا درباره دین اسلام تحقیق کنم. در تهران، محله نارمک، با آقای خیرآبادی صحبت می کردم و ایشان سؤالات مرا پاسخ می داد از نظر من صحبت کردن با ایشان خیلی آرامش بخش بود. بعد از مدتی دوباره دلم برای حرم امام رضا(علیه السلام) تنگ شد و تصمیم گرفتم که ایندفعه تنها بروم ، صبح ها می خوابیدم و شب ها به حرم مشرف می شدم و در آنجا از روحانیون که بودند سؤالاتم را می پرسیدم. یک روز یکی از دوستانم که علاقه مرا به اماکن مذهبی و مراسم های مسلمانان دیده بود به من گفت که بیا با هم به اعتکاف برویم، به او گفتم که اعتکاف چیست؟ گفت : یکی از مراسم های معنوی مسلمانان است که در آن طی سه روز مردم فقط به عبادت خدا می پردازند و از هر گونه ارتباط با دنیای مادی دوری می کنند و من که برای شرکت در اعتکاف می بایست نام نویسی می کردم اسم خودم را با نام مستعار علی در آنجا ثبت کردم . در آن سه روز احساس راحتی و نشاط خاصی در خودم دیدم که باعث شد تصمیم بگیرم که برای همیشه از کلیسا خداحافظی کنم و فهمیدم آنچه را که تا کنون دنبال آن می گشتم را پیدا کرده ام.از آنجا به بعد برای خودم نام مقدس و مبارک علی را برگزیدم و از آنجا که علاقه شدیدی نسبت به امام رضا (علیه السلام) دارم دوستانم مرا علیرضا می نامند.

    در این جلسه که در مرکز تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عجل الله فرجه)برگزار گردید دکتر حسینی قزوینی به نمایندگی آیت الله مکارم شیرازی در سخنانی گرویدن اقای علی وریانی به دین اسلام و مذهب حقه تشیع و عنایتی که توسط امام هشتم به ایشان شده بود را به وی تبریک گفتند و از ایشان خواستند تا در میان اقوام و آشنایان خود به عنوان نماینده امام رضا(علیه السلام) از این دین مقدس تبلیغ کرده و چهره یک مسلمان واقعی را در میان آنها به نمایش بگذارد. همچنین در پایان این مجلس با میمنت، دکتر قزوینی به همراه این برادر تازه مسلمان و گروه همراه ،به دیدار آیت الله مکارم شیرازی رفتند و این مرجع تقلید طی رهنمودهایی به ایشان برای همه افراد حاضر دعای خیر و درخواست سلامتی از خدای متعال نمودند

    .









    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:57 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    شیعیان شرق عربستان قبرستانی برای دفن اموات خود ندارند
    «سید حسن نمر» از بزرگان شیعی عربستان سعودی اعلام کرد که 200 هزار نفر از شیعیان دمام، الخبر و ظهران، قبرستانی ندارند تا اموات خود را در آن دفن کنند.

    به گزارش «شیعه نیوز» به نقل از ابنا ، «سید حسن نمر» تاکید کرد که مثل این قضیه، داستانی سیاسی و یا مذهبی نیست تا مقامات این کشور برای احداث چنین مقبره‏ای مخالفت کنند.

    وی ادامه این روند را بسیار نامناسب دانست و حق داشتن مکان عبادت و حتی قبرستان را برای تمام گرایشات مذهبی لازم دانست.

    سید حسن نمر افزود: همان‏گونه که یک وهابی اجازه دارد از حق خود دفاع کند، یک شیعه هم باید بتواند از حق شیعه بودن خود دفاع کند و کسی اجازه ندارد او را از اعتقاداتش منصرف کند.

    گفتنی است که اکثر استان‏های شرقی عربستان سعودی را شیعیان اهل‏بیت علیهم السلام تشکیل می‏دهند و حکومت این کشور در تقابل فکری و عملی با ساکنان این مناطق قرار دارد.



    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:55 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    شکستن سر عثمان بن حنیف

    «ذهبى» در کتابش نقل مى کند که روزى عمر بن خطّاب و «عثمان بن حنیف» در مسجد با یکدیگر گفتگو و جدال مى کردند; مردم نیز اطراف آن دو حضور داشتند. ناگهان عمر خشمگین شد و مشتى از سنگ ریزه هاى مسجد را گرفت و به صورت عثمان زد. سنگریزه ها پیشانى عثمان را شکافت (... فقبض من حصباء المسجد قبضة ضرب بها وجه عثمان، فشجّ الحصى بجبهته آثاراً من شجاج).

    عمر وقتى دید خونِ پیشانى عثمان بر محاسنش سرازیر شد، گفت: خونت را پاک کن (فلمّا رأى عمر کثرة تسرّب الدّم على لحیته قال: امسح عنک الدّم).

    عثمان گفت: مترس! به خدا سوگند! من از رعیّت تو ـ که مرا به سوى آنان فرستادى ـ هتک حرمتى بیش از هتک حرمت تو نسبت به خودم دیدم!(53)

    ابن عبّاس! از من دور شو

    «طبرى» و «ابن اثیر» در تاریخ خود از ابن عبّاس نقل مى کنند که روزى عمر از من پرسید: آیا مى دانى چرا بعد از محمّد(صلى الله علیه وآله)قوم شما خلافت را از شما (بنى هاشم) دریغ داشتند؟ من دوست نداشتم جوابش را بدهم، لذا گفتم: اگر از سبب آن آگاه نباشم، امیرالمؤمنین!

    (یعنى عمر) مرا به آن آگاه خواهد ساخت. گفت: چون مردم نمى خواستند نبوّت و خلافت در یک خاندان جمع شود و آنگاه شما بر مردم فخر کنید! از این رو، قریش براى خود خلیفه اى برگزید و موفّق نیز بود.

    گفتم: اگر اجازه بدهى من سخن بگویم و بر من خشمگین نشوى، من سبب آن را خواهم گفت (إن تأذن لی فی الکلام وتمط عنّی الغضب تکلّمتُ).

    عمر به من اجازه داد و من نیز گفتم: اینکه گفتى قریش خلیفه اى برگزید و موفّق نیز بود، اگر قریش آن کس را که خدا اختیار کرده بود (یعنى على(علیه السلام)) را بر مى گزید(54)، آن زمان موفّق بود. امّا اینکه گفتى قریش کراهت داشت که خلافت و نبوّت در ما جمع شود، بدان که خداوند در قرآن گروهى را که از پیروى دستورات الهى کراهت داشتند، نکوهش کرده، مى فرماید: «(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ); آنها از آنچه که خداوند نازل کرده کراهت داشتند و از این رو، خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد».(55)

    خلیفه دوم (در برابر سخنان ابن عبّاس عصبانى شد و سخنانى گفت، از جمله) گفت: «أبت والله قلوبکم یا بنی هاشم إلاّ حسداً ما یحول، وضغناً وغشّاً ما یزول; به خدا سوگند! در دل هاى شما بنى هاشم حسادتى است که از بین نمى رود و کینه و غِشّى وجود دارد که هرگز زایل نمى شود!».

    گفتم: آرام باش اى امیرالمؤمنین! قلبهاى گروهى که خداوند از آنها رجس و پلیدى را برده و به طور کامل آنها را پاک گردانیده، به حسادت و غش وصف نکن! زیرا قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز از قلب بنى هاشم است (مهلاً یا أمیرالمؤمنین! لاتَصِف قلوب قوم أذهب الله عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً(56) بالحسد والغشّ).

    عمر خشمگین شد و در برابر پاسخ منطقى ابن عبّاس گفت: «إلیک عنّی یا ابن عبّاس; اى ابن عبّاس از من دور شو!».

    برخاستم که از آنجا بروم عمر مرا نگه داشت و گفت: بمان. و آنگاه سخنانى براى دلجویى گفت.(57)

    ملاحظه مى کنید، با آنکه خلیفه خود آغازگر سخن بود و ابن عبّاس براى سخن گفتن اجازه گرفت و از او پیمان گرفت که عصبانى نشود; باز هم خلیفه در برابر سخنان منطقى ابن عبّاس تاب نمى آورد، برمى آشوبد و به اتّهام زنى روى مى آورد.

    تو با خلیفه سخن بگو!

    مسلمانان تا آنجا از تندخویى خلیفه دوم به ستوه آمده بودند که مطابق نقل طبرى و بلاذرى، روزى جمعى از مسلمانان به عبدالرّحمن بن عوف گفتند: «کلّم عمر فانّه قد أخشانا حتّى ما نستطیع أن ندیم إلیه أبصارنا; به عمر بگو (و پیام ما را به او برسان) او آن قدر ما را ترسانده که نمى توانیم به سوى او چشم بدوزیم».(58)

    جالب است بدانیم که ابوبکر به هنگام وفاتش از عبدالرّحمن بن عوف درباره عمر سؤال کرد. عبدالرّحمن آن روز نیز گفت: «فیه غلظة; در او تندخویى است» ولى ابوبکر پاسخ داد: «لأنّه یرانی رقیقاً، ولو أفضى إلیه لترک کثیراً ممّا هو علیه; اینکه او با شدّت عمل مى کند، براى آن است که مرا نرم خو و ملایم مى بیند; ولى اگر خلافت به او برسد، بسیارى از این تندخویى ها را رها مى کند».(59)

    امّا ماجراى فوق و نمونه هاى گذشته نشان داد که پیش بینى ابوبکر درست نبود و خلیفه همچنان بر اخلاقش باقى ماند!

    سبب شکنجه اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مباش!

    این قسمت را با سخنى از ابن اُبىّ بن کعب ـ به نقل از صحیح مسلم ـ به پایان مى بریم.

    ماجرایى میان خلیفه دوم و ابوموسى اشعرى رخ داد که اُبىّ بن کعب نیز آنجا حاضر بود; وقتى که اُبیّ بن کعب سخت گیرى عمر را دید، به او گفت: «یا ابن الخطّاب فلا تکوننّ عذاباً على أصحاب رسول الله; اى پسر خطّاب سبب عذاب و شکنجه اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مباش!».(60) 

    4. خشونت با خانواده

    روشن است که از نظر اسلام و سیره نبوى(صلى الله علیه وآله) مهربانى و محبّت به خانواده از خصلت هاى برجسته و پسندیده یک مسلمان است.

    رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «خیرُکم خیرُکم لأهله وأنا خیرکم لأهلی; بهترین شما، بهترین نسبت به خانواده اش است و من براى خانواده ام بهترینم».(61)

    همچنین فرمود: «خیارکم خیارکم لنسائهم; بهترین شما کسى است که نسبت به همسرانشان بهترین باشد».(62)

    درباره آن حضرت از عائشه نقل شده است: «ما ضرب رسول الله(صلى الله علیه وآله)خادماً، ولا امرأة; رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هرگز خادم و زنى را کتک نزد».(63)

    با این حال، نکاتى در زندگى خلیفه دوم در برخورد با همسرانش نقل شده است که بسیار شگفت انگیز است.

    او پیوسته تندخوست

    مطابق نقل بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن کثیر هنگامى که یزید بن ابوسفیان از دنیا رفت، عمر از همسرش امّ ابان ـ دختر عتبه ـ خواستگارى کرد; وى نپذیرفت و علّت آن را چنین گفت: «لأنّه یدخل عابساً، ویخرج عابساً، یغلق أبوابه، ویقلّ خیره; او ] عمر[ عبوس و ترش رو وارد منزل مى شود و عبوس و اخمو خارج مى گردد; درِ خانه را مى بندد (و اجازه بیرون رفتن به همسرش نمى دهد) و خیرش اندک است».(64)

    فریاد اعتراض!

    طبرى و ابن اثیر نقل مى کنند که عمر در زمان خلافتش از امّ کلثوم دختر ابوبکر خواستگارى کرد، در حالى که آن دختر کم سنّ و سال بود. عایشه تقاضاى خلیفه را با خواهرش امّ کلثوم در میان گذاشت. امّ کلثوم گفت: من نیازى به او ندارم! عایشه گفت: نسبت به خلیفه بى میلى؟ پاسخ داد: «نعم، إنّه خشن العیش، شدید على النّساء; آرى! زیرا او در زندگى سخت گیر است و نسبت به زنان با تندى و خشونت رفتار مى کند».

    عایشه از عمروعاص خواست که به طریقى عمر را منصرف سازد. عمروعاص به نزد عمر آمد و پس از گفتگوهایى به عمر گفت: «امّ کلثوم با ناز و نعمت و مهربانى تحت حمایت امّ المؤمنین عایشه رشد و نمو کرده، ولى در تو تندخویى است و ما نیز از تو مى ترسیم و نمى توانیم تو را از هیچ یک از خلق و خویت برگردانیم، پس اگر آن دختر در مطلبى با تو مخالفت کند و تو بر او هجوم آورى، چه خواهد کرد؟ (... وفیک غلظة ونحن نهابک وما نقدر أن نردّک عن خلق من أخلاقک، فکیف بها إن خالفتک فی شیء فسطوت بها) و بدین صورت او را منصرف کرد.(65)

    مطابق نقل ابن عبدالبر، امّ کلثوم دختر ابوبکر به خواهرش عایشه گفت: تو مى خواهى من به ازدواج کسى درآیم که تندخویى و سخت گیرى او را در زندگى مى دانى؟! سپس افزود: «والله لئن فعلتِ لأخرجنّ إلى قبر رسول الله ولأصیحنّ به; به خدا سوگند اگر مرا به این کار وادار کنى، کنار قبر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فریاد خواهم کشید».(66)

    تندخویى و خشونت خلیفه در خانواده به گونه اى زبانزد خاصّ و عام بود که حتى دختر کم سنّ و سالى همانند ام کلثوم دختر ابوبکر نیز از آن مطّلع است و با آنکه عمر، هم خلیفه مسلمین است و هم با پدرش ابوبکر بسیار دوست و همراه بود، ولى امّ کلثوم او را نمى پذیرد.

    کتک زدن همسر

    در چند کتاب معتبر و مورد اعتماد اهل سنت (و تمام مطالب این کتاب از علماى اهل سنت است) از اشعث بن قیس نقل شده است که من شبى مهمان خلیفه دوم بودم که نیمه هاى شب عمر برخاست، به سوى همسرش رفت و شروع به کتک زدن او کرد; من برخاستم و رفتم و مانع شدم (ضفتُ عمر لیلةً، فلمّا کان فی جوف اللّیل قام إلى امرأته یضربها، فحجزت بینهما). وقتى که عمر به بسترش برگشت، به من گفت: «یا أشعث! احفظ عنّی شیئاً سمعته عن رسول الله: لا یُسأل الرّجل فیم یَضرب امرأَتَه; اى اشعث، جمله اى از رسول خدا شنیدم، که آن را به خاطر بسپار (آن جمله این است): از مرد پرسیده نمى شود که در چه رابطه اى زنش را کتک زده است».(67)

    و به این ترتیب او را از سؤال درباره علّت این کار منصرف کرد!

    ازدواج مى کنم مشروط بر اینکه مرا کتک نزند!

    عاتکه بنت زید، دختر عموى عمر بن خطّاب بود. وى زنى بسیار زیبا بود و شوهر نخست او عبدالله بن ابى بکر بود.

    پس از فوت عبدالله، عمر با وى در سال دوازدهم هجرى ازدواج کرد و براى این ازدواج ولیمه اى نیز داد.

    مورّخان نوشته اند: هنگامى که عمر از او خواستگارى کرد، به سبب آنچه که از عمر مى دانست با او شرط کرد که مانع وى از رفتن به مسجد نشود و او را کتک نزند. عمر نیز با ناخوشایندى این شرایط را پذیرفت (فلمّا خطبها عمر، شرطتْ علیه أنّه لایمنعها عن المسجد ولایضربها، فأجابها على کره منه).(68)

    در عبارت ابن حجر عسقلانى به این صورت آمده است: «شرطتْ علیه ألاّ یضربها، ولایمنعها من الحقّ، ولا من الصّلاة فى المسجد النبویّ; با عمر شرط کرد که او را کتک نزند، از انجام حق باز ندارد و مانع نماز خواندن وى در مسجد نبوى نشود».(69)

    شاید به علّت همین تندخویى ها بود که مطابق نقل ابن اثیر، عمر بن خطّاب از خانواده هاى قریش در مدینه خواستگارى کرد، ولى آنها نپذیرفتند; امّا مغیرة بن شعبه خواستگارى کرد، آنها قبول کردند (إنّ عمر بن الخطّاب خطب إلى قوم من قریش بالمدینة فردّوه، وخطب إلیهم المغیرة بن شعبة فزوّجوه).(70)

    خشم و گاز گرفتن

    ابن ابى الحدید معتزلى نقل مى کند که شخصى نزد عمر آمد از عبیدالله ـ فرزند عمر ـ شکایت کرد و در شکایتش عبیدالله را با کنیه «ابوعیسى» نام برد(71) عمر فرزندش را فراخواند; نخست به او اعتراض کرد، آنگاه دست وى را گاز گرفت; سپس او را کتک زد و به او گفت: عیسى که پدر نداشت (تا تو کُنیه ابوعیسى را بر خود بگذارى) (... وأخذ یده فعضّها، ثمّ ضربه وقال: ویلک! وهل لعیسى أب؟).(72)

    ابن ابى الحدید پس از نقل این ماجرا مى گوید: زبیر گفته است: هرگاه عمر نسبت به یکى از اعضاى خانواده اش عصبانى مى شد، خشم او فرو نمى نشست، مگر آنکه دست او را شدیداً گاز بگیرد!(73) 
    خلق و خوى پیامبر(صلى الله علیه وآله)

    در پایان این کتاب گوشه هایى از خُلق و خوى نبوى(صلى الله علیه وآله) که اسوه کامل انسانیت و سرمشق همه مسلمانان است، بیان مى شود، تا خوانندگان گرامى ـ به ویژه جوانان عزیز ـ خود را به آن اخلاق کریمه آراسته سازند و در زندگى اجتماعى و خانوادگى خود، از آن بهره مند شوند. (این احادیث نیز از کتب اهل سنّت است)

    1. عایشه درباره خلق و خوى آن حضرت مى گوید: «کان أحسن النّاس خُلقاً، لم یکن فاحشاً ولا متفحّشاً، ولا سخّاباً بالأسواق، ولا یجزىء بالسّیئة مثلها، ولکن یعفو ویصفح; او خوش اخلاق ترین مردم بود، بدگو وناسزاگو نبود و هرگز در کوچه وبازار فریاد نمى کشید. آن حضرت بدى را با بدى پاسخ نمى داد، بلکه عفو مى کرد و چشم پوشى مى نمود».(74)

    2. شخصى دیگر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را این گونه توصیف مى کند: «کان رسول الله رحیماً رقیقاً حلیماً; رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مهربان، دلسوز و بردبار بود».(75)

    3. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نسبت به مراعات حال زنان سفارش مى کرد و از مسلمانان مى خواست که با آنها با مدارا برخورد نمایند.(76)

    4. انس بن مالک مى گوید: «ما رأیت أرحم بالعیال من رسول الله; من کسى را مهربان تر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نسبت به خانواده ندیدم».(77)

    5. همچنین درباره اخلاق آن حضرت این تعبیرات زیبا نیز نقل شده است: «کان دائم البشر، سهل الخلق، لین الجانب لیس بفظٍّ ولا غلیظ ولا ضخّاب ولا فحّاش ولا عیّاب; او پیوسته خوش رو، داراى خلق و خوى راحت و نرم خو بود. آن حضرت خشن، تندخو، پرهیاهو، ناسزاگو و عیب گیر نبود».(78)

    6. عایشه درباره طرز رفتار آن حضرت با همسرانش مى گوید: «...کان أکرم النّاس وألین الناس، ضحّاکاً بسّاماً; او (در خلوتش با زنان) کریم ترین و نرم خوترین مردم بود، بسیار خنده رو و متبسّم بود».(79)

    7. انس بن مالک مى گوید: «خدمتُ رسولَ الله(صلى الله علیه وآله) عشر سنین، لا والله ما سبّنی بسبّة قطّ، ولا قال لی: أفّ قطّ، ولا قال لشیء فعلتُه لِمَ فعلتَه؟ ولا لشیء لم أفعله لِمَ لا فعلتَه; من ده سال به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خدمت کردم، به خدا سوگند! هرگز به من ناسزا نگفت و هرگز کلمه أفّ (کمترین کلمه نشانه انزجار) به من نگفت و هرگاه کارى انجام مى دادم، نمى گفت چرا آن را انجام دادى؟ و براى کارى که انجام ندادم، نمى فرمود که چرا انجامش ندادى؟».(80)

    8. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره کتک زدن به همسر فرمود: «أما یستحیى أحدکم أن یضرب امرأتَه کما یضرب العبد، یضربها أوّل النّهار ثم یضاجعها آخره; آیا آن کس از شما که همسرش را ـ مثل یک برده ـ کتک مى زند حیا نمى کند؟! او را اوّل روز کتک مى زند و در آخر روز (شبانگاه) وى را در آغوش مى گیرد!».(81)

    نتیجه: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!

     فهرست منابع

     1. قرآن کریم

    2. نهج البلاغه (با تحقیق دکتر صبحى صالح)

    3. الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، تحقیق على محمد البجاوى، دارالجیل، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.

    4. اسدالغابة فى معرفة الصحابة، عزّالدین بن الاثیر الجزرى، دارالفکر، بیروت، 1409ق.

    5. الاصابة فى معرفة الصحابة، احمد بن على بن حجر عسقلانى، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1415ق.

    6. أنساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى، تحقیق سهیل زکار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1417ق.

    7. البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى، دارالفکر، بیروت، 1407ق.

    8. تاریخ الاسلام، شمس الدین محمد ذهبى، تحقیق عمر عبدالسلام، دارالکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق.

    9. تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، تحقیق خلیل شحاده، دارالفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.

    10. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.

    11. تذکرة الحفّاظ شمس الدین محمّد ذهبى، دار احیاء التراث العربى، بیروت.

    12. جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1398 ق.

    13. حواشى الشروانى، الشروانى والعبادى، دار احیاء التراث العربى، بیروت.

    14. سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینى، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى، دارالفکر، بیروت.

    15. سنن ترمذى، ابوعیسى ترمذى، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1424ق.

    16. سنن دارمى، عبدالله بن بهرام دارمى، مطبعة الحدیثة، دمشق.

    17. السیرة النبویة (معروف به سیره ابن هشام)، ابن هشام حمیرى، تحقیق مصطفى السقا و همکاران، دارالمعرفة، بیروت.

    18. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة.

    19. صحیح ابن حبّان، محمد بن حبّان، تحقیق شعیب الارنؤوط، مؤسّسة الرّسالة، چاپ دوم، 1414ق.

    20. صحیح بخارى، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخارى، دارالجیل، بیروت.

    21. صحیح مسلم، مسلم بن حجّاج نیشابورى، دارالفکر، بیروت.

    22. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1410ق.

    23. العقد الفرید، ابن عبد ربّه اندلسى، دارالکتاب العربى، بیروت، 1403ق.

    24. فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، بیروت.

    25. الکامل فى التاریخ، عزّالدین على بن ابى الکرم (معروف به ابن اثیر)، دار صادر، بیروت، 1385ق.

    26. کشاف القناع، منصور بن یونس بهوتى، تحقیق ابوعبدالله محمد حسن اسماعیل الشافعى، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1418ق.

    27. کنزالعمّال، متقى هندى، مؤسّسة الرسالة، بیروت، 1409ق.

    28. مجمع الزوائد، نورالدین ابوبکر هیثمى، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1408ق.

    29. المجموع فى شرح المهذب، محیى الدین بن شرف نووى، دارالفکر، بیروت.

    30. المستدرک على الصحیحین، ابوعبدالله حاکم نیشابورى، دارالمعرفة، بیروت، چاپ اوّل، 1406ق.

    31. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارصادر، بیروت.

    32. المصنّف، ابن ابى شیبه کوفى، تحقیق سعید اللحّام، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1409ق.

    33. المصنّف، عبدالرزّاق صنعانى، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمى، منشورات المجلس العلمى.

    34. المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانى، تحقیق حمدى عبدالمجید السلفى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ دوم، 1404ق.

    35. المغنى، عبدالله بن قدامه، دارالکتاب العربى، بیروت.

    36. مغنى المحتاج، محمد بن احمد شربینى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1377ق.

    37. المنتظم فى تاریخ الامم والملوک، عبدالرحمن بن على بن محمد بن الجوزى، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1 . (فَبِمَا رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)(آل عمران، آیه 159)

    2 . (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ) (فتح، آیه 29)

    3 . کامل ابن اثیر، ج 2، ص 69 .

    4 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 319 .

    5 . البدایة والنهایة، ج 3، ص 58. عمر قبل از اسلام آوردن، با مسلمانان به شدّت برخورد مى کرد; لذا بلاذرى درباره او مى نویسد: «فکانت فیه غلظة على المسلمین; در او نسبت به مسلمانان غلظت و سخت گیرى بود» (انساب الاشراف، ج 10، ص 301)

    6 . انساب الاشراف، ج 10، ص 287-288 ; ر.ک: البدایة والنهایة، ج 3، ص 80 ; تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 414 ; سیره ابن هشام، ج 1، ص 344 ; کامل ابن اثیر، ج 2، ص 85 ; کنزالعمّال، ج 12، ص 607 .

    7 . ر.ک: صحیح مسلم، ج 1، ص 44-45 (باب من لقى الله بالایمان و هو غیر شاک).

    8 . توبه، آیه 80 .

    9 . صحیح بخارى، ج 2، ص 76. (البته پس از آن آیه 84 توبه نازل شد و به رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمان داد که بر منافقان نماز نگذارد).

    10 . همان مدرک، ج 5، ص 207 .

    11 . صحیح بخارى، ج 5، ص 206 .

    12 . همان مدرک، ص 207.

    13 . ر.ک: صحیح مسلم، ج 7، ص 116; ج 8، ص 120; سنن ترمذى، ج 4، ص 343 ; مسند احمد، ج 2، ص 18 و دیگر کتب.

    14 . احزاب، آیه 36 .

    15 . حجرات، آیه 2 .

    16 . صحیح بخارى، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4 ; کتاب الجهاد والسیّر، باب 175، ح 1; کتاب الجزیة، باب 6، ح 3; کتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى ووفاته)،

    ح 4 ; همان باب، ح 5 ; کتاب المرضى، باب 17 (باب قول المریض قوموا عنّى)، ح 1; صحیح مسلم; کتاب الوصیة، باب 6، ح 6 ; همان باب، ح 7 ; همان باب، ح 8.

    17 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 223 ; شبیه آن: تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 488.

    18 . صحیح بخارى، ج 8، ص 27 ـ 28. همچنین ر.ک: مسند احمد، ج 1، ص 56 ; تاریخ طبرى، ج 3، ص 206 ; البدایة والنهایة، ج 5، ص 246.

    19 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 223.

    20 . همان مدرک، ج 3، ص 202.

    21 . انساب الاشراف، ج 1، ص 586.

    22 . مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 572.

    23 . صحیح بخارى، ج 5، ص 83.

    24 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 208 ; البدایة والنهایة، ج 5، ص 286.

    25 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 372 .

    26 . مصنف ابن ابى شیبه، ج 7، ص 485، ح 46 .

    27 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 164. جالب است بدانیم تعبیر «فظّ» و «غلیظ» را عمر درباره پدر خود نیز به کار برده و او را تندخو و خشن معرّفى مى کند. مورّخان نقل مى کنند: هنگامى که عمر از آخرین سفر حجّ خود برمى گشت وقتى که به ضجنان (کوهى است که تا مدینه 25 میل فاصله دارد) رسید گفت: «زمانى بود که من براى خطّاب در این منطقه شتر مى چراندم». آنگاه پدرش را این گونه معرفى کرد: «وکان فظّاً غلیظاً یتعبنى اذا عملت، ویضربنى اذا قصرت; او فردى خشن و تندخو بود، وقتى کار مى کردم، آنقدر به کارم وا مى داشت که خسته مى شدم و هرگاه کوتاهى مى کردم مرا کتک مى زد». (الاستیعاب، ج 3، ص 1157 ; تاریخ طبرى، ج 4، ص 219 ; انساب الاشراف،

    ج 10، ص 299).

    28 . الطبقات الکبرى، ج 8، ص 339.

    29 . مغنى المحتاج، ج 4، ص 390; حواشى الشروانى، ج 10، ص 134.

    30 . تاریخ طبرى، ج 4، ص 209; البدایة والنهایة، ج 7، ص 133.

    31 . الطبقات الکبرى، ج 7، ص 89. این در حالى است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با کودکان مهربان بودند. گاه با آنها بازى مى کرد (مسند احمد، ج 3، ص 121); به آنان سلام مى کرد (سنن دارمى، ج 2، ص 276; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1220). به سبب همین مهربانى ها، وقتى از سفرى برمى گشت کودکان با اشتیاق به استقبال او مى شتافتند (صحیح بخارى، ج 5، ص 136) و گاهى پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنان را با خود سوار مى کرد. نقل شده است که برخى از کودکان به همین سبب بر دیگرى فخر مى کرد (مسند احمد، ج 4، ص 5).

    32 . مصنّف عبدالرزّاق، ج 10، ص 416، ح 19548.

    33 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 423; انساب الاشراف، ج 10، ص 95; کامل ابن اثیر، ج 2،

    ص 419.

    34 . کنز العمال، ج 15، ص 732، ح 42911. متّقى هندى پس از نقل حدیث از ابن راهویه آن را صحیح شمرده است. در صحیح بخارى اشاره اى به این مطلب شده است (صحیح بخارى، ج 3، ص 91) و ابن حجر در شرح خود آن را به سند صحیح از طبقات ابن سعد به طور مشروح نقل کرده است. (فتح البارى، ج 5، ص 54)

    35 . مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 557، ح 6681. همین مضمون در حدیث 6682 نیز آمده است.

    36 . مسند احمد، ج 1، ص 335. همچنین ر.ک: مجمع الزوائد هیثمى، ج 3، ص 17; الاصابة، ج 8، ص 138; الطبقات الکبرى، ج 8، ص 30. با آنکه در مورد دیگر نیز رسول خدا(صلى الله علیه وآله) او را از برخورد با گریه زنان منع کرده بود، ولى باز هم به عملش ادامه داد. در مسند احمد (ج 2، ص 110) به نقل از ابوهریره آمده است: از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)کسى از دنیا رفت. زنان اجتماع کردند و گریه مى کردند. عمر بن خطّاب برخاست و آنها را نهى مى کرد و متفرقشان مى ساخت (... فقام عمر بن الخطّاب ینهاهنّ ویطردهنّ) پیامبر (صلى الله علیه وآله)به او فرمود: «یا ابن الخطّاب، فانّ العین دامعة والفؤاد مصاب وإنّ العهد حدیث; اى پسر خطّاب (کارى به کارشان نداشته باش زیرا) چشم گریان است و دل مصیبت دیده و غم عزیزشان نیز تازه است».

    37 . مصنّف عبدالرزّاق، ج 4، ص 373، ح 8117.

    38 . المجموع نووى، ج 19، ص 11; مغنى ابن قدامه، ج 9، ص 579; کشّاف القناع، ج 6،

    ص 18. در کتب روایى اهل سنت نیز این ماجرا آمده است. ر.ک: مصنّف عبدالرزاق، ج 9، ص 458; کنز العمّال، ج 15، ص 84، ح 40201.

    39 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 343.

    40 . البدایة والنهایة، ج 8، ص 107.

    41 . همان مدرک. در تعبیر دیگر ابوهریره مى گوید: «لو کنت أحدّث فى زمان عمر مثل ما أحدّثکم لضربنى بمخفقته; اگر این گونه که امروز براى شما حدیث نقل مى کنم، زمان عمر نقل مى کردم، او به یقین مرا با تازیانه اش مى زد» (تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 7) شبیه همین جمله را ابن عبدالبرّ نیز نقل مى کند (جامع بیان العلم وفضله، ج 2، ص 121).

    42 . صحیح مسلم، ج 1، ص 193، باب التیمّم.

    43 . «(وَإِنْ کُنتُمْ مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنْکُمْ مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً); اگر بیمارید، یا مسافر، و یا یکى از شما از محل پستى آمده (و قضاى حاجت کرده) و یا با زنان آمیزش جنسى داشته اید و در این حال، آب (براى وضو یا غسل) نیافتید، بر زمین پاکى تیمّم کنید (نساء، آیه 43). با خواندن ماجراى فوق، ناخودآگاه این سؤال در ذهن خوانندگان ایجاد مى شود که اگر خلیفه دوم همچنان بر عقیده خویش اصرار داشته باشد و معتقد باشد که در صورت جنابت و نیافتن آب نباید نماز خواند; آیا در طول آن سالها که وى به سفر مى رفت (چه براى زیارت خانه خدا، یا همراهى لشگر و یا بازدید از شهرهاى تحت حکومتش) و گاه براى غسل نیاز به آب پیدا مى کرد، اگر آب یافت نمى شد، آیا خلیفه مسلمین نمازش را ترک مى کرد؟ خدا عالم است!

    44. تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 7.

    45. مستدرک حاکم، ج 1، ص 101.

    46. انساب الاشراف، ج 10، ص 339; تاریخ طبرى، ج 4، ص 212.

    47. العقد الفرید، ج 1، ص 14-15 (با تلخیص).

    48. اشاره است به آیه 4 سوره تحریم که مى فرماید (إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ...).

    49. صحیح بخارى، ج 6، ص 69; صحیح مسلم، ج 4، ص 190.

    50. انساب الاشراف، ج 13، ص 51.

    51. انساب الاشراف، ج 10، ص 418; الطبقات الکبرى، ج 3، ص 259; فتح البارى، ج 7،

    ص 49; کنز العمّال، ج 12، ص 679.

    52. ر.ک: الطبقات الکبرى، ج 8، ص 308; کنز العمّال، ج 13، ص 633، ح 37604.

    53. تاریخ الاسلام، ج 4، ص 80 ـ 81. عثمان بن حنیف از طرف عمر، براى اندازه گیرى زمین هاى حاصلخیز عراق و تعیین جزیه و خراج به آن منطقه فرستاده شده بود. (ر.ک: الاستیعاب، ج 3، ص 1033، شرح حال عثمان بن حنیف).

    54. این سخن ابن عبّاس گواه دیگرى بر ماجراى غدیر خم و نصب الهى على(علیه السلام) به امامت است. به ویژه آنکه عمر آن را انکار نکرد.

    55. محمد، آیه 9 .

    56. اشاره به آیه 33 سوره احزاب است که مى فرماید: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).

    57. تاریخ طبرى، ج 4، ص 223 ـ 224; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 63 ـ 64 (با تلخیص).

    58. تاریخ طبرى، ج 4، ص 207; انساب الاشراف، ج 10، ص 374.

    59. تاریخ طبرى، ج 3، ص 428; کامل ابن اثیر، ج 2، ص 425; المنتظم، ج 4، ص 125.

    60. صحیح مسلم، ج 6، ص 180.

    61. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 636، ح 1977.

    62. همان مدرک، ح 1978.

    63. همان مدرک، ص 638، ح 1984.

    64. انساب الاشراف، ج 9، ص 368; تاریخ طبرى، ج 4، ص 400; کامل ابن اثیر، ج 3،

    ص 55; البدایة والنهایة، ج 7، ص 140.

    65. تاریخ طبرى، ج 4، ص 199; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 54.

    66. الاستیعاب، ج 4، ص 1807.

    67. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639، ح 1986; سنن الکبرى، ج 7، ص 357. شبیه همین عبارت در مسند احمد، ج 1، ص 20 و سنن ابى داود، ج 1، ص 476 نیز آمده است.

    68. اسد الغابه، ج 6، ص 183 ـ 185.

    69. الاصابة، ج 8، ص 228.

    70. اسدالغابه، ج 3، ص 659.

    71. ابن اثیر در اسدالغابه (ج 3، ص 423) در شرح حال عبیدالله بن عمر از او با کنیه «ابوعیسى» نام مى برد که نشان مى دهد وى به این کنیه معروف بوده است.

    72. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 343. روشن است که کنیه ابوعیسى گذاشتن، علامت اعتقاد داشتن پدر براى حضرت عیسى(علیه السلام) نیست; چنانکه کنیه نویسنده معروف کتاب «سنن ترمذى» ابوعیسى ترمذى است.

    73. همان مدرک.

    74. مسند احمد، ج 6، ص 236; سنن ترمذى، ج 3، ص 249، ح 2085; صحیح ابن حبّان، ج 14، ص 355.

    75. المعجم الکبیر، ج 19، ص 288.

    76. ر.ک: صحیح بخارى، ج 6، ص 145 (کتاب النکاح، باب مداراة مع النساء).

    77. مسند احمد، ج 3، ص 112; صحیح مسلم، ج 7، ص 76.

    78. کنز العمّال، ج 7، ص 166.

    79. کنزالعمّال، ج 7، ص 222.

    80. همان مدرک، ص 207 ـ 208.

    81. مصنّف عبدالرزاق، ج 9، ص 442، ح 17943; کنز العمّال، ج 16، ص 377، ح 44983.
     
    منبع : پایگاه اطلاع رسانی ایت الله مکارم شیرازی


    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:54 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    رفتارشناسى خلیفه دوم
    سعید داودی
    از مسائلى که همواره ذهن جوانان حقیقت جو و پژوهشگران منصف را به خود مشغول داشته، رفتارهاى تند خلیفه دوم است. این بحث از دو نظر حائز اهمیت است; نخست آنکه قرآن کریم از صفات برجسته رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را مهربانى و ملایمت مى داند و تندخویى را از وى نفى مى کند.(1) دیگر آنکه مهرورزى و محبت مسلمانان نسبت به یکدیگر، در قرآن کریم از ویژگى هاى پیروان محمد(صلى الله علیه وآله) ذکر شده است. آنان در برابر کفّار شدید، محکم و نستوهند; امّا در میان خود مهربان(2)، ولى آنچه در حالات خلیفه دوم در کتب معروف اهل سنّت آمده، نشان مى دهد او تندخو بود و حتّى گاهى نسبت به شخص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز چنین رفتارى داشت.
    طبیعى است که وجود نمونه هاى فراوانى از این رفتارها که در کتاب هاى تاریخى و حدیثى آمده، این سؤال را به وجود مى آورد، که آیا کسى با این روحیه، مى تواند خلیفه رسول خدا شود؟! و آیا مى تواند اسوه و سرمشق سایر مسلمانان قرار گیرد؟
    متأسفانه این روحیه در برخى از مسلمانان اثر گذاشته و گروهى از وهابیون تندرو نیز با تندى و خشونت با سایر مسلمانان و هر کس که هم فکر آنان نباشند، برخورد مى نمایند و حتى با ترور وانفجار و قتل زن و مرد، چهره نامناسبى را از اسلام به دنیا نشان مى دهند.
    به نظر مى رسد که عالمان و اندیشمندان اهل سنّت باید موارد تندخویى هاى خلیفه دوم را مورد نقد قرار دهند و آنها را مربوط به اسلام ندانند و جوانان حقیقت جو را از این تضادّ رفتار خلیفه دوم با رفتار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نجات دهند و همگان را با خُلق و خوى نبوى(علیه السلام)آشنا سازند. در این صورت بخش عمده اى از خشونت ها و تندخویى ها نسبت به مسلمانان دیگر مذاهب، کم مى شود و همه مسلمین در کنار یکدیگر ـ با اختلاف عقاید و سلایق ـ مى توانند قدرت عظیمى را در برابر ستمگران و مستکبران جهان تشکیل دهند و به جاى صرف نیرو در مبارزه با یکدیگر، به همکارى و محبّت روى آورند و توان خود را در دفاع یکپارچه از اسلام و کشورهاى اشغال شده اسلامى مصروف سازند.
     
    رفتارهاى تند خلیفه دوم، در چهار بخش مورد بررسى قرار مى گیرد:
    ادامه مطلب...

    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:53 عصر

    حجاب اجباری !
    سید محمد جواد بنی سعید

    طرح پرسش نادرست 

    این سوال که شما با حجاب اجباری موافقید یا مخالف ؟  سؤال صحیحی نیست؛ اگر محدوده سوال روشن شود که حجاب اجباری یعنی چه ؟ و منظور اجبار در کجا است ؟ نادرست بودن این سوال خود را نشان می دهد .
    یک وقت حجاب بعنوان یک امر عقلائی یا یک امر ایمانی و دینی مطرح است؛ یعنی من می خواهم به طرف مقابلم مسئله حجاب را یا بعنوان یک فکر و اندیشه جدید و برتر معرفی کنم که او هم آنرا بپذیرد، یا بعنوان امری ایمانی و الهی ابلاغ کنم که به آن ایمان بیاورد؛ بدیهی است که ابزار اجبار در این دو محدوده اساسا بی معنا است؛ نه اجبار در اندیشه و فکر؛ و نه اجبار در ایمان و باور، هیچکدام معنا ندارد و امکان پذیر نیست تا بگوئیم شما با آن مخالفید یا موافق ؟!
    و یک وقت حجاب بعنوان یک قانون اجتماعی در نظر گرفته می شود؛ یعنی اینکه جدای از بحث اندیشه و ایمان، وارد جامعه ای می شویم که تحت قوانین خاصی اداره می شود و فرض ما بر این است که رعایت حجاب بعنوان یکی از قوانین اجتماعی در این جامعه تعریف شده و به تصویب رسیده است؛ در اینجا نیز سوال از اینکه آیا با حجاب اجباری موافقید یا مخالف سوال بی جائی است؛ زیرا اجبار در اینجا به معنای پایبندی و اصرار بر اجرای قانون است و مخالفت با اجرای قانون، نظری نیست که در میان افراد عاقل و فهمیده طرفدار داشته باشد.
    قوانین، هنجارهایی هستند که توسط حکومتها به عنوان اصولی که شهروندان می بایست از آنها پیروی کنند تعریف و ارائه می شود. و هر شیوه رفتاری که قانون را نقض کند جرم محسوب می شود و حکومت علیه کسانی که از قوانین پیروی نمی کنند از ضمانتهای اجرایی رسمی استفاده می کند.
    مثال عرفی آن که مورد قبول و فهم همگان باشد را در قوانین راهنمائی و رانندگی می توان مشاهده کرد؛ مثلا در ایران قانون اینگونه وضع شده که اتومبیلها از سمت راست حرکت می کنند؛ به هر دلیلی - خواه درست یا غلط - قانونگذار این سیستم را وضع کرده و به مرحله اجرا گذاشته است و پلیس راهنمائی و رانندگی ضامن اجرای آن بوده و با متخلفین برخورد می کند.
    اکنون تصور کنید گروهی بیایند و بگویند ما در انگلستان دیده ایم که اتومبیلها از سمت چپ حرکت می کنند، خیلی هم خوب است ما می خواهیم آزاد باشیم و طبق آن عمل کنیم چرا ما را اجبار می کنید ؟ اگر ما برای حل این مشکل اجتماعی، و رعایت حقوق شهروندی این گروه، این سوال را مطرح کنیم که آیا با اجباری بودن حرکت از سمت راست موافقید یا مخالف ؟  بعد هم به فرض نتیجه این بشود که باید هرکس آزاد باشد هر که خواست از راست حرکت کند و هر که خواست از چپ ! هرگز به نتیجه مطلوبی دست نمیابیم و اساسا طرح این سوال به این نحو غلط است. تا زمانی که قانون این کشور حرکت از سمت راست است، اجبار در اجرای آن درست است و موافقت یا مخالفت گروه های اجتماعی نمی تواند در آن نقشی داشته باشد. به هزار و یک دلیل هم که ثابت کنم حرکت از سمت چپ بهتر است و من آنرا می پذیرم و می پسندم، اگر تخلف کنم و بخواهم به رای و نظر و پسند خودم عمل کنم با من برخورد میشود و بعنوان مجرم باز خواست می شوم جریمه می شوم و اگر تمرد کنم محرومیتهای اجتماعی متعددی گریبانگیر من خواهد شد.
    بله می توانم برای مخالفت با این قانون با قانونگذار تماس بگیرم و دلایل خود مبنی بر غلط بودن حرکت از سمت راست را ارائه کنم و مبانی عقلی و منطقی قانون او را زیر سوال ببرم و او را متقاعد کنم که قانونش نقص دارد. اگر قانون تغییر کرد آنوقت من می توانم به هدف خود برسم؛ تازه در اینجا نیز الزام و اجبار بر اجرای این قانون جدید حکمفرما است و اینبار خودم طرفدار و مدافع این اجبار هستم !.
     
    مبنای وضع قوانین
    در هر جامعه سالم و متمدنی مجموعه قوانینی حاکم می شود که به تناسب باور ها و عقائد افراد یا نخبگان آن جامعه، خاستگاه وضع آن قوانین متفاوت است؛ مثلا در یک جامعه قوانین کشور بر پایه نظام و اندیشه لیبرالی بنا می شود و در جامعه دیگر بر پایه نظام و اندیشه سوسیالیستی. خاستگاه این نظام ها هر چه باشد و بر هر اندیشه ای استوار باشد - خواه درست یا غلط - وقتی به مرحله قوانین حکومتی آن جامعه رسیدیم، بحث الزام و اجبار در اجرای قانون، امری بدیهی و معقول است چرا که نپذیرفتن آن به معنای حذف ضمانت اجرای قانون است و قانونی که ضمانت اجرا نداشته باشد نتیجتا با بی قانونی و هرج و مرج تفاوتی ندارد.
     حال اگر خاستگاه قوانین جامعه ای، نظام و اندیشه اسلامی باشد و بر این اساس قوانین آن کشور تنظیم و تصویب شود، از لحاظ ضمانت اجرا، و الزام و اجبار در اجرای آن، با سایر قوانین تفاوتی ندارد، و اِعمال ابزار اجبار در اجرای این قوانین نیز امری بدیهی و معقول خواهد بود.
    اگر بحث حجاب را در این مرحله نگاه کنیم که بعنوان یک قانون در حکومت اسلامی تصویب و ابلاغ شده است، اجبار در اجرای آن امری معقول بلکه لازم است. اینجا بحث اندیشه و ایمان نیست. این قانون - خواه درست باشد یا غلط - در این مرحله، باید اجرا شود.
     
    طرح پرسش درست
    سؤال درست اینست که بپرسیم آیا با اصل حجاب موافقید یا نه ؟ اصل حجاب خوب است یا بد است ؟ قانونی بودن آن وجه عقلی یا سند شرعی دارد یا نه ؟
    در این مرحله ممکن است کسی در مبانی این حکم اشکال داشته باشد که مثلا به فلان دلیل قانون رعایت حجاب در بستر عمومی جامعه از نظر عقلی با اندیشه سالم مطابق نیست، و یا از نظر ایمانی دلیلی بر مشروعیت آن نداریم، در اینجا اجبار و الزام معنا ندارد و هر کسی باید بتواند نظرات خود را با قانونگذار (قوه مقننه) در میان بگذارد و او را متقاعد کند که این قانون را تغییر دهد. قانونگذار باید توجیه شود که قانون رعایت حجاب باشد یا نباشد ؟ معقول است یا نیست ؟ فایده دارد یا ندارد ؟ خوب است یا بد ؟؛ ولی تا زمانی که قانون رعایت حجاب وجود داشت، الزام در اجرای آن باید وجود داشته باشد.
    پس در امر حجاب باید توجه داشت که دو بحث وجود دارد: یکی اینکه اصل حجاب خوب است یا نه ؟ در اینجا اجبار محلی ندارد. باید بحث کرد و به نتیجه رسید و تصویب کرد که باشد یا نباشد.
    و دیگر اینکه الزام به رعایت قانون حجاب خوب است یا نه ؟ در اینجا مفاهیم الزام و اجبار مفاهیمی جدائی ناپذیر از مفهوم قانون هستند و سوال از خوب و بد آن سوال غلطی است.
    اگر حجاب بر اساس مبانی و خاستگاه قوانین حکومت موجود، خوب بود و قانون شد و به تصویب رسید، دیگر جائی برای بحث نمی ماند که الزام به آن خوب است یا نه ؟ اگر قانون است الزام و اجبار همراه آنست خواه بپسندم یا نپسندم .
    حال که معلوم شد پرسش درست چیست، در پی یافتن پاسخ صحیحی برای آن بر می آییم. آیا در حکومت اسلامی ( حکومتی که مبنای قوانین آن از اندیشه و ایمان اسلامی نشأت گرفته است) قانونگذار باید حجاب را بعنوان قانون وضع کند یا نه ؟
    برای پاسخ به این سوال از دو جهت "اندیشه" و "ایمان" به مسئله نگاه می کنیم تا بتوانیم از نظر عقلانی برای عاقلان و اندیشمندان، و از نظر ایمانی برای اهل ایمان، توجیه ضرورت تصویب این قانون را تبیین کنیم.(1)

    1- توجیه ایمانی ضرورت حجاب
    شک نیست که در هر دینی شرط اول ایمان، تسلیم بودن در برابر حکم خدا و پیامبر اوست و اهل ایمان خود را ملزم می دانند که هر آنچه از ناحیه خداوند بواسطه پیامبرش بر آنها نازل شده را به گوش جان بپذیرند و سر در گرو فرمان او داشته باشند، و معتقدند قوانینی که از جانب خدای عالم قادر حکیم، برای بشری که مخلوق خود اوست صادر و ابلاغ شده نسبت به هر قانون دیگری کامل تر و سزاوارتر به پیروی است. در اسلام منبع این احکام کتاب آسمانی قرآن است که ما را به تبعیت از سنت پیامبر(ص) امر می کند و در سنت پیامبر(ص) نیز سفارش به پیروی از سیره امامان معصوم علیهم السلام به وضوح دید می شود. پس منبع احکام اسلام  قرآن، سنت پیامبر (ص) و سیره معصومین علیهم السلام است.
    با مراجعه به قرآن حکم وجوب حجاب والزام آن برای زن مسلمان به وضوح قابل دریافت است به نحوی که برای فهم آن نیازی به مراجعه به سنت – که در فهم بسیاری از احکام به آن محتاجیم - نیز نداریم.
     آیه اول: « وقل للمؤمنات یغضضن من أبصارهن ویحفظن فروجهن ولا یبدین زینتهن إلا ما ظهر منها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن ولا یبدین زینتهن إلا لبعولتهن أو آبائهن أو آباء بعولتهن أو أبنائهن أو أبناء بعولتهن أو إخوانهن أو بنی إخوانهن أو بنی أخواتهن أو نسائهن أو ما ملکت أیمانهن أو التابعین غیر أولی الاربة من الرجال أو الطفل الذین لم یظهروا على عورات النساء ولا یضربن بأرجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن وتوبوا إلى الله جمیعا أیها المؤمنون لعلکم تفلحون » (2)(3)
    و به زنان با ایمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند، و دامان خویش را (از بى عفتى) حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار از آنان که نمایان است ـ آشکار ننمایند، و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)، وزینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان [= کنیزانشان]، یا مردان سفیه وابسته (به آنها) که تمایلى به زن ندارند، یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند; و (به زنان با ایمان بگو: هنگام راه رفتن) پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینتِ پنهانیشان دانسته شود (و صداى خلخال که برپا دارند به گوش رسد). و اى مؤمنان همگى به سوى خدا بازگردید، تا رستگار شوید.
    آیه دوم: « یا ایها النبی قل لازواجک وبناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک أدنى أن یعرفن فلا یؤذین وکان الله غفورا رحیما »(4)(5)
    اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [= روسرى هاى بلند ]خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است; (و اگر تا کنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده و مهربان است».
     در این دو آیه مجموعا پنج نوع دستور درباره حجاب و چگونگی رعایت آن بیان شده :
    دستور اول: «لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها» زینت خود را ـ جز آن مقدار از آنان که نمایان است ـ آشکار ننمایند
    دستور دوم: « ولیضربن بخمرهن على جیوبهن» (اطراف) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)
    دستور سوم: « ولا یبدین زینتهن إلا لبعولتهن أو... » وزینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان، یا...
    دستور چهارم: « ولا یضربن بأرجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن» پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینتِ پنهانیشان دانسته شود(و صداى خلخال که برپا دارند به گوش رسد)
    دستور پنجم: « یدنین علیهن من جلابیبهن » جلبابها [= روسرى هاى بلند ]خود را بر خویش فرو افکنند.
    این دستورهای پنجگانه که در قالب امر و نهی مستقیم از جانب خداوند ابلاغ شده برای توجیه ایمانی لزوم رعایت حجاب برای اهل ایمان کافی است و حجت را بر آنان تمام می کند.(6)
     
    2-     توجیه عقلائی ضرورت حجاب 
    چرا "حجاب" ضرورت  دارد ؟
    «نخستین وظیفه آداب و تقالید اجتماعی که سازنده قوانین اخلاقی هر اجتماع است، آن است که روابط میان دو جنس مرد و زن را بر پایه های متین استوار سازد. چه این روابط پیوسته منشأ نزاع و تجاوز و انحطاط به شمار می رود. اساسی ترین عمل تنظیم این روابط همان ازدواج است.
    لاندر میگوید: "در قبیله یاریبا امر زن گرفتن از طرف بومیان با بی علاقگی تلقی می شود ، چنانکه که گوئی این کار با چیدن یک خوشه گندم نزد آنان برابر است ، چه عشق و محبت در میان آنان وجود خارجی ندارد . چون ارتباطات جنسی پیش از ازدواج ممنوع نیست ، به این جهت ، مرد هرگز در مقابل خود منعی نمی بیند و عشقی نمی تواند ایجاد و رفته رفته تقویت شود و به شکل میل شدید برای دست یافتن به زن معین جلوه کند. به همین دلیل یعنی به علت آنکه جوان هر وقت بخواهد بلا فاصله می تواند دفع شهوت کند، دیگر علتی نمی ماند که جوان بنشیند و در سر ضمیر خود، نسبت به احساسی از وی که تحریک شده و نتوانسته است فرو بنشاند، بیندیشد و محبوبه طرف میل خود را بزرگ و عالی تصور کند، و از آن میان عشق رمانتیک پیدا شود. در این جوامع، زن و مرد در هنگام ازدواج نسبت به هم سرد هستند و توجهی به حال یکدیگر ندارند … میان زن و شوهر هیچ گونه آثار محبت دیده نمی شود" » (7)
    «حجب، برای دختر، همچون وسیله دفاعی است که به او اجازه میدهد تا از میان خواستگاران خود شایسته ترین آنان را برگزیند، یا خواستگار خود را ناچار سازد که پیش از دست یافتن بر وی به تهذیب خود بپردازد. موانعی که حجب و عفت زنان در برابر شهوت مردان ایجاد کرده، خود عاملی است که عاطفه عشق شاعرانه را پدید آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است. پیروی از سیستمی که به بکارت اهمیت می دهد، آن آسانی و راحتی را که در اجرای آرزوهای جنسی پیش از ازدواج داشته، و همچنین مادر شدن پیش از موقع را از میان برده است. همین طرز تصور در باره بکارت، بدون شک سبب می شود که فرد از لحاظ جسمی و عقلی نیرومند تر شود و دوران جوانی و تربیت و کارآموزی، طولانی تر گردد و در نتیجه سطح تربیتی و فرهنگی بشر بالاتر رود.
    سر و سامان بخشیدن به روابط جنسی همیشه مهمترین وظیفه اخلاق به شمار می رفته است، زیرا غریزه تولید مثل نه تنها در حین ازدواج بلکه قبل و بعد از آن نیز مشکلاتی فراهم می آورد. و در نتیجه شدت و حدت همین غریزه و نا فرمان بودن آن نسبت به قانون، و انحرافاتی که از جاده طبیعی پیدا می کند، بی نظمی و اغتشاش در سازمانهای اجتماعی تولید می شود. حیات جنسی حتی در میان حیوانات نیز آزاد و نا محدود نیست و حیوان ماده جز در موقع معین، نر را به خود نمی پذیرد .» (8)
    جوامع انسانی در طول تاریخ همه گونه پوشش و برهنگی و روابط جنسی را بعنوان قانون – خود ساخته یا عرفی - جامعه تجربه کرده اند. به نظر می رسد ریشه تجربه و پذیرش حجاب در مسیر پیشرفت جوامع ابتدائی توجه به مفهوم "عشق" باشد. به این بیان که وقتی من به کسی علاقه پیدا کردم و او را دوست داشتم، این حس در من تقویت شد که او به من تعلق دارد و دیگری حق تصرف در عشق من را ندارد؛ دیگری که می خواست به عشق من چشم داشته باشد مورد نفرت من قرار می گرفت؛ از آنطرف عشق من نیز توقع داشت که من از او حمایت کنم تا دیگران به او تعرضی نکنند، و همه بدانند و بفهمند که ما دوتا فقط مال همدیگریم؛ این احساس منجر به برخوردهای خشنی بین من و مزاحمان میشد و این روند باعث شد دیگران این نوع رابطه که دو عاشق با هم دارند را به رسمیت بشناسند و حدود آنرا رعایت کنند؛ و بدین وسیله بحث ازدواج شکل گرفته و رسمیت پیدا کرد و شخص و جامعه از کمونیزم جنسی و بی قانونی روابط زن و مرد رها شد؛ و زیبائی مفهوم عشق که همگان آنرا بین دو عاشق مشاهده می کردند، مفهوم ازدواج – که محافظ حریم این عشق بود - را نیز زیبا و دوست داشتنی کرد.
    در ادامه این مسیر وقتی شخص می دید که عشق او قبل از اینکه با او باشد با دیگری بوده، تردید و دلزدگی خاصی در او ایجاد میشد، و این رابطه قبلی، از شدت و خلوص عشق او کم می کرد. همین امر پیوند های عاشقانه جدید را تحت تاثیر قرار داد و افراد می دیدند عشقی که بدون سابقه رابطه با دیگری است زیبا تر و روابط آن دوست داشتنی تر است، پس اینگونه زنان که عشق خود را از این خلوص خالی می دیدند سفیر ترویج بکارت در میان هم جنسهای خود شدند که مبادا قبل از اینکه کسی به شما عشق بورزد تن به رابطه با کسی دهید چراکه این کار، شما را در نظر عشق تان حقیر خواهد کرد؛ این اتفاق مفهوم بکارت را امری ارزشمند نشان داد، و زیبائی مفاهیم عشق و ازدواج به مفهوم بکارت نیز نفوذ کرد. در ادامه این روند دختر که می خواست باکره بماند تا به عشق ناب در حد کمال دست پیدا کند، خود را از تعرض نگاه و رفتار دیگران در امان نمی دید و روزگار سختی را سپری می کرد تا بتواند خود را حفظ کند؛ پس راه چاره را در این دید که خود را بپوشاند، زیبائی های اندام خود را و دلفریبی های کلام خود را در حجاب قرار دهد تا دست تعرض غیر به او نرسد. اینگونه شد که مفهوم حجاب شکل گرفت، و زیبائی های مفاهیم عشق، ازدواج، و بکارت را کسب کرد، و حجاب صدفی شد برای دستیابی به گوهر های بکارت ، ازدواج ، و عشق ناب.
    به این صورت عشق پاک، روابط اجتماعی بین زن ومرد را سر و سامان داده و بر اصولی استوار کرد که هر عقل سلیمی به برتری آن بر روشهای دیگر اذعان دارد. این نوع عشق ورزی ثمره پیشرفت مدنیت است که در آن در مقابل خشنود ساختن شهوت انسانی، به وسیله دستورات اخلاقی سد هائی کشیده شده.
     
    نتیجه منطقی نفی حجاب
    نفی حجاب دامن زدن و توسعه دادن قوه شهوت است، و تحریک و ارضای بی حد و مرز این قوه ( و یا خفه کردن آن در همه حال ) آنرا یاغی و سرکش می کند و نتیجه آن می شود که قوه عقل انسان را آلوده می کند و شخص را از طی مسیر کمال باز می دارد.
    آن خانمی که خود را آرایش می کند و به خیابان می آید و زیبائی های اندام خود را به نمایش می گذارد  باید بداند که چهره او محرک شهوت جنس مخالف است؛ تحریک شهوت دیگری تجاوز به حق اوست؛ کسی حق دارد دیگری را تحریک کند که بعد بتواند به تحریک او پاسخ دهد.
    خب، حالا فرض می کنیم شما خانم محترم 10 نفر ؛ 100 نفر را با چهره خودت، با اندام خودت، با موهای خودت تحریک کردی، یعنی در وجودشان هوس ایجاد کردی؛ تیپ زدی دلبری کردی ! و میل به خود را در آنها ایجاد کردی؛ ( این حالت برای او طبیعی است، او نمی تواند منظره مهیج ببیند و تحریک نشود؛ اما تو می توانی خود را بپوشانی ) دو حالت بیشتر ندارد، یا اینکه باید به همه پاسخ دهی !!، اینکه می شود روسپی گری؛ و گمان نمی رود همه اینهائی که بی حجاب بیرون می آیند، اینگونه کسانی باشند. ( به استثنائات کاری نداریم ) اکثرا انسانند، با خانواده اند، با نجابتند؛ بعضا متدین اند، اهل خدا و نماز هم ممکن است باشند.
    اگر نمی توانی و نباید پاسخ دهی؛ پس حق نداری تحریک کنی، و به حریم شخصی دیگران تجاوز کنی. این حق مردان است؛ نمی شود به آنها گفت چشم بسته راه بروید اما به زنان می شود گفت زیبائیهای خود را بپوشانید؛ و زینت خود را ظاهر نکنید.
     
    مشکلات زنان در جامعه بی حجاب
    آنتونی گیدنز، جامعه شناس معروف، مشکلاتی را که برای زندگی زنان در جامعه باز غربی - که بارزترین مشخصه آن از دید ما عدم رعایت حجاب است- بر می شمرد که ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم.
    آزار جنسی از بارزترین مشکلات زنان در اینگونه جوامع است؛ آزار جنسی در محل کار می تواند بعنوان استفاده از اقتدار شغلی یا قدرت به منظور تحمیل خواستهای جنسی تعریف شود. این کار ممکن است شکلهای خشن تری به خود بگیرد، مانند هنگامی که به یک کارمند زن گفته می شود که یا به یک برخورد جنسی رضایت دهد یا اخراج شود.
    اگر چه مردان ممکن است شکلهای ملایم تر آزار جنسی را بی زیان بپندارند، زنان اغلب آنها را اهانت آمیز تلقی می کنند. از زنان انتظار می رود صحبتهای جنسی، اشارات یا نزدیکی جوئیهای فیزیکی نا خواسته را تحمل کنند و اهمیت ندهند.
    بدیهی است تمایز قائل شدن بین آزار جنسی و آنچه که می تواند نزدیکی جوئی مشروع از جانب مردی نسبت به یک زن تلقی شود آسان نیست؛ اما بر پایه گزارشهای شخصی، برآورد گردیده که در انگلستان از هر ده زن هفت زن در دوره زندگی شغلی خود به مدتی طولانی دچار آزار جنسی می گردند. ارزیابی میزان تجاوز جنسی عملا با هر دقتی بسیار دشوار است. تنها نسبت اندکی از تجاوزات جنسی عملا به اطلاع پلیس می رسد و در آمارها گزارش می شود. رقم واقعی ممکن است تا پنج برابر آنچه آمار رسمی نشان میدهد باشد. هر چند که برآوردها تا اندازه زیادی فرق می کند، یک بررسی درباره 1236 زن در لندن آشکار ساخت که از هر 6 تن 1 تن مورد تجاوز قرار گرفته بودند، و از هر پنج تن بقیه، یک تن توانسته بود با مبارزه مانع اقدام به تجاوز شود، و نیمی از تجاوزات جنسی یا در خانه خود زن یا در خانه تجاوز کننده رخ داده بود. اکثر زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند یا می خواهند این واقعه را از ذهن خود بیرون کنند و یا مایل به شرکت در آنچه که می تواند یک فرایند اهانت آمیز معاینه پزشکی، بازجوئی پلیس و رسیدگی در دادگاه باشد نیستند. فرایند قانونی اغلب مدت زیادی طول می کشد، ممکن است قبل از این که دادگاه رأی بدهد 18 ماه از وقوع حادثه گذشته باشد. محاکمه نیز می تواند نگران کننده باشد، جریان دادگاه علنی است و قربانی باید با متهم رو به رو شود، مردان معمولا فقط بر اساس شهادت قربانی محکوم نمی شوند بنابراین باید مدارک محکوم کننده از دیگران کسب شود؛ مدارک مربوط به اثبات دخول، هویت تجاوز کننده، و این واقعیت که عمل بدون رضایت رخ داده است همه می بایست فراهم گردد.
    در چند سال اخیر جنبشهای زنان بر تغییر تفکر عمومی و قانونی درباره تجاوز جنسی پافشاری کرده اند. آنها تأکید کرده اند که تجاوز جنسی نباید بعنوان یک تخلف جنسی تلقی گردد، بلکه می بایست به مثابه نوعی تبهکاری خشن در نظر گرفته شود. تجاوز جنسی تنها یک حمله فیزیکی نبوده بلکه حمله و تجاوز به تمامیت فرد و شأن انسانی است. و امروز تجاوز جنسی عموما بعنوان نوعی خشونت تبهکارانه شناخته شده است.
    به نظر براون میلر: از یک جهت همه زنان قربانیان تجاوز جنسی اند. - در اینگونه جوامع- زنانی که هرگز مورد تجاوز قرار نگرفته اند اغلب دچار اضطراباتی مشابه زنانی که مورد تجاوز واقع گردیده اند می شوند. آنها ممکن است از این که شب تنها بیرون بروند، حتی در خیابانهای شلوغ بیمناک باشند، و ممکن است تقریبا به همان اندازه از تنها بودن در یک خانه یا آپارتمان وحشت داشته باشند.
    سوزان براون میلر با تأکید بر ارتباط نزدیک میان تجاوز جنسی و تمایلات عادی مردانه، استدلال کرده است که تجاوز جنسی جزئی از یک نظام تهدید مردانه است که همه زنان را در ترس و وحشت نگه می دارد. زنانی که مورد تجاوز واقع نگردیده اند دچار اضطراباتی می شوند که به این ترتیب برانگیخته می شوند، و لازم است در جنبه های روزمره زندگی بیشتر از مردان محتاط باشند .
    آنچه در زیر آمده فهرستی است ار بایدها و نبایدها که سعی دارند خطر تجاوز جنسی را کاهش دهند. این فهرست توسط یکی از سازمانهای زنان در ایالات متحده امریکا منتشر گردیده است. این فهرست مؤکدا این نظر را که تجاوز جنسی جنایتی است که بر رفتار همه زنان تاثیر می گذارد ، تایید می کند .
    1-      خانه خود را تا آنجا که ممکن است ایمن کنید .
    2-      اگر تنها زندگی میکنید، چراغها را روشن بگذارید تا تصور شود که بیش از یک نفر در خانه زندگی می کند .
    3-      هنگامی که به زنگ در جواب می دهید وانمود کنید که مردی در خانه است .
    4-      نام کوچک خود را روی درب و دفترچه تلفن ننویسید
    5-      اگر در یک آپارتمان زندگی می کنید، تنها وارد زیرزمین متروک، پارکینگ، یا اتاق رختشوئی نشوید یا تنها در آنجا نمانید .
    وی در ادامه 13 مورد از نکات ایمنی برای در امان بودن از تجاوز جنسی را ذکر کرده است.
    آنچه در صدر این نکات ایمنی مورد غفلت واقع شده و به یقین مراعات آن می تواند ریشه بسیاری از این مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی را بسوزاند و محیط امنی در اجتماع برای زنان فراهم کند رعایت حجاب است، که نه تنها به آن توجه نمی شود بلکه حاکمان و سیاستمداران موجود با سیاستهای شیطانی خود به مبارزه با آن و حذف آن از جامعه برخواسته اند !
    ما گمان می کنیم که آزموده را آزمودن خطا است؛ با مطالعه راه رفته این جوامع و مشکلاتی که هم اکنون با آن دست به گریبان اند و بسیار بیش از این نکات محدودی است که ما در اینجا به آن اشاره کردیم(9)، این فکر را در ما ایجاد می کند که لا اقل بعنوان الگوی جدید رفتار اجتماعی به مسئله حجاب اهمیت دهیم و آنرا در همه ابعاد آن به مرحله اجرا در آوریم تا میوه های این درخت به بار بنشیند و محیط امنی در سایه آن برای جامعه ما ایجاد شود.
     
    حاکمیت هنجار برتر
    گروه کمی از افراد هستند که از اراده قوی و ایمان قلبی محکمی برخوردارند و تحت هر شرایطی ملتزم به قانون و شرع می مانند و جو جوامع پیرامون تاثیری در آنان نمی گذارد؛ و در طرف مقابل نیز گروه کمی هستند که بنای لا ابالی گری دارند و خوی سرکشی و تمرد از هنجارهای قانون و شرع در نهادشان نهفته است. بین این دو طیف، اکثریت مردم تابع وضع موجودند ! ( همه اینجورین دیگه، ما هم ... . این مد شده دیگه، ما هم ... خب تو فروشگاه ها اینا رو میفروشن دیگه، ما هم ... جو گیر می شویم ما هم ! )
    بی تردید در هر جامعه ای متولیان تربیت اجتماعی و مسئولین اجرای قانون، باید این بستر را ایجاد کنند که جو عمومی جامعه یا همان وضع موجود، مشوق و محرک افراد به سمت همرنگی با گروه اول و تبعیت از قانون و هنجارهای صحیح اجتماعی باشد، و گروه دوم خود را در انزوا و مطرود حس کند .
    سوال اینجاست که چرا باید وضع موجود را کسانی شکل بدهند که از گروه دوم اند در حالیکه  ابزار قانون و شرع مدافع گروه اول است؟ چرا باید فرزند زن مسلمان در محیط مدرسه کم کم از اینکه مادرش چادر به سر می کند خجالت بکشد.؟! چرا اکثریت معمولی جامعه به رنگ اقلیت آلوده در بیایند، و کم کم آلودگی گروههای کجرو بعنوان هنجار شناخته شود ؟! چرا اقلیت متخلف از قانون و شرع هنجار سازی کنند ؟!
    آنچه مسلم است همه هنجارهای اجتماعی با ضمانتهای اجرائی - خواه رسمی یا غیر رسمی(10) -  همراه هستند که از آن هنجارها در مقابل کجروی برخی افراد یا گروهها حمایت می کنند؛ اکنون که بر اساس مبانی قوانین حکومت اسلامی، حجاب قانون حکومت اسلامی است، و بعنوان هنجاری برتر شناخته می شود - گذشته از اینکه امروز به عنوان سمبل زن مسلمان در تمام دنیا شناخته شده است – بر متفکران و اندیشمندان علوم اجتماعی (جامعه شناسی، روانشناسی، و ... ) لازم است که بنشینند و راهکارهای ارائه ضمانتهای اجرائی مثبت (پاداش افراد همنوا) و منفی (تنبیه افراد کجرو) کارآمد در این زمینه را بصورت عالمانه بررسی و تدوین کنند، و متولیان فرهنگی و قضائی جامعه خود را ملزم به پیگیری آن بدانند. ترویج ضمانتهای اجرائی غیر رسمی به عهده مراکز فرهنگی جامعه اعم از تئاتر، سینما، فرهنگسراها، مدارس، دانشگاهها، و رسانه های دیداری و شنیداری مختلف است؛ و ترویج ضمانتهای اجرائی رسمی را پلیس امنیت اخلاقی می تواند به عهده بگیرد.
    نتیجه اینکه اگر حجاب را بعنوان یک امر عقلانی و یا ایمانی در نظر بگیریم اجبار پذیر نیست؛ و اگر بعنوان قانون وضع شود، الزام و اجبار آن از قانونی بودن آن است و ضرورت آن جای تردید ندارد.

     و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
                                                                                      

    پاورقی:

    1 . بدیهی است که راه برای ارائه نظر مخالف در هر دو بخش "اندیشه" و "ایمان" باز است و می توانند نظر خود را ارائه و نظر موافق را نقد کنند.
    2 . النور / 31
    3. « ابداء »به معنای اظهار است و مراد از زینت زنان ، مواضع زینت است .
    کلمه « خمر » ، جمع خمار است . و خمار آن جامه ای است که زن سر خود را با آن می پیچد ، و زاید آن را بر سینه اش می اندازد . همان مقنعه .
    کلمه « جیوب » ، جمع جیب ؛ یعنی سینه ها ، گریبان ها .
    « بعوله » یعنی شوهر، و طوایف هفتگانه مذکور محرمهای نسبی و سببی هستند .
    کلمه « اربه » به معنی حاجت است و منظور حاجت شهوی است .
    مراد از رجال تابعین ، افراد سفیه و ابلهی هستند که تحت قیومیت دیگران هستند و شهوت مردانگی ندارند.
    4 . احزاب / 59
    5. کلمه «جلابیب» جمع جلباب است و آن جامه ای است سرتاسری که تمامی بدن را می پوشانده ؛ کوچکتر از عباء و بزرگتر از خمار .
    «یدنین» یعنی پیش بکشند .
    6 . برای توضیح بیشتر پیرامون مفاهیم این آیات می توانید به تفاسیر آیات مزبور و روایاتی که در ذیل آن وارد شده مراجعه کنید. لازم به ذکر است که علاوه بر آیات فوق، که دلالت صریح بر لزوم حجاب دارد آیات دیگری نیز وجود دارد که  دلالت التزامی بر لزوم رعایت حجاب می کند ( مانند آیه 60 سوره نور، و آیه 53 سوره احزاب ) که علاقه مندان می توانند به کتبی که مستقلا درباره حجاب نوشته شده مراجعه کنند.
    7 . تاریخ تمدن 1 / 47 
    8 . تاریخ تمدن 1 / 56
    9 . از آن جمله می توان به تخریب شدید بنیان خانواده، زندگی مشترک بدون ازدواج!، افزایش طلاق، کم رنگ شدن عشق رمانتیک و تعهد متقابل، روابط جنسی نامشروع، فرزندان نامشروع، انواع فسادهای جنسی تاسف آور، و ... اشاره کرد؛ که سرچشمه تمام این فسادها همین مسئله بی حجابی و کم رنگ شدن حیا و عفاف در بین افراد جامعه است که با هزینه اندکی میتوان راه آن را سد کرد.
     سر چشمه شاید گرفتن به بیل /  چو پر شد نشاید گرفتن به پیل!
    10 . ضمانتهای اجرائی رسمی که به عهده حکومت است مانند آنچه در نظام کیفری جامعه، که دادگاهها و زندانها نماینده آن هستند مشاهده می شود.
    و ضمانتهای اجرایی غیر رسمی که بیشتر به عهده خود مردم و یا سازمانهای دولتی فرهنگی و خدماتی است، مانند تشویقهای متعارف، امتیازات اجتماعی خاص، ارائه اولویتها در ارائه خدمات، اعلام رضایت صریح یا ضمنی، یا سرزنش کردن،دوری کردن از فرد یا افراد خاص، محرومیتهای اجتماعی خاص، پرهیز از مورد تمسخر واقع شدن، شرمنده شدن، و مورد پذیرش واقع نشدن، و ... .
     
    منبع : پایگاه اطلاع رسانی ایت الله مکارم شیرازی



    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:50 عصر

    پیش از اینکه استنباط خود را در این باره ذکر کنیم لازم است‏یک نکته را یادآورى کنیم.آن نکته این است که معناى لغوى «حجاب‏» که در عصر ما این کلمه براى پوشش زن معروف شده است چیست؟ کلمه «حجاب‏» هم به معنى پوشیدن است و هم به معنى پرده و حاجب.بیشتر، استعمالش به معنى پرده است.این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش مى‏دهد که پرده وسیله پوشش است، و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششى حجاب نیست، آن پوشش «حجاب‏» نامیده مى‏شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.در قرآن کریم در داستان سلیمان غروب خورشید را این طور توصیف مى‏کند: حتى توارت بالحجاب (1) یعنى تا آن وقتى که خورشید در پشت پرده مخفى شد.پرده حاجز میان قلب و شکم را «حجاب‏» مى‏نامند.

    در دستورى که امیر المؤمنین علیه السلام به مالک اشتر نوشته است مى‏فرماید: «فلا تطولن احتجابک عن رعیتک‏» (2) یعنى در میان مردم باش، کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن; حاجب و دربان تو را از مردم جدا نکند، بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار بده تا ضعیفان و بیچارگان بتوانند نیازمندیها و شکایات خود را به گوش تو برسانند و تو نیز از جریان امور بى اطلاع نمانى.

    ابن خلدون در مقدمه خویش فصلى دارد تحت عنوان «فصل فی الحجاب کیف یقع فى الدول و انه یعظم عند الهرم‏» .در این فصل بیان مى‏کند که حکومتها در بدو تشکیل میان خود و مردم حائل و فاصله‏اى قرار نمى‏دهند ولى تدریجا حائل و پرده میان حاکم و مردم ضخیم‏تر مى‏شود تا بالاخره عواقب ناگوارى به وجود مى‏آورد.ابن خلدون کلمه «حجاب‏» را به معنى پرده و حائل (نه پوشش) به کار برده است 

    استعمال کلمه «حجاب‏» در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتا جدید است.در قدیم و مخصوصا در اصطلاح فقها کلمه «ستر» که به معنى پوشش است‏به کار رفته است.فقها چه در کتاب الصلوة و چه در کتاب النکاح که متعرض این مطلب شده‏اند کلمه «ستر» را به کار برده‏اند نه کلمه «حجاب‏» را.

    بهتر این بود که این کلمه عوض نمى‏شد و ما همیشه همان کلمه «پوشش‏» را به کار مى‏بردیم، زیرا چنانکه گفتیم معنى شایع لغت «حجاب‏» پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده مى‏شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده زیادى گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود.

    وظیفه پوشش که اسلام براى زنان مقرر کرده است‏بدین معنى نیست که از خانه بیرون نروند.زندانى کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست.در برخى از کشورهاى قدیم مثل ایران قدیم و هند چنین چیزهایى وجود داشته است ولى در اسلام وجود ندارد.

     

    پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه‏گرى و خودنمایى نپردازد.آیات مربوطه همین معنى را ذکر مى‏کند و فتواى فقها هم مؤید همین مطلب است و ما حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذکر خواهیم کرد.در آیات مربوطه لغت «حجاب‏» به کار نرفته است.آیاتى که در این باره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماسهاى زن و مرد را ذکر کرده است‏بدون آنکه کلمه «حجاب‏» را به کار برده باشد. آیه‏اى که در آن کلمه «حجاب‏» به کار رفته است مربوط است‏به زنان پیغمبر اسلام.

     

    مى‏دانیم که در قرآن کریم درباره زنان پیغمبر دستورهاى خاصى وارد شده است. اولین آیه خطاب به زنان پیغمبر با این جمله آغاز مى‏شود: یا نساء النبى لستن کاحد من النساء یعنى شما با سایر زنان فرق دارید.اسلام عنایت‏خاصى داشته است که زنان پیغمبر، چه در زمان حیات آن حضرت و چه بعد از وفات ایشان، در خانه‏هاى خود بمانند، و در این جهت‏بیشتر منظورهاى اجتماعى و سیاسى در کار بوده است.قرآن کریم صریحا به زنان پیغمبر مى‏گوید: و قرن فى بیوتکن یعنى در خانه‏هاى خود بمانید. اسلام مى‏خواسته است «امهات المؤمنین‏» که خواه ناخواه احترام زیادى در میان مسلمانان داشتند از احترام خود سوء استفاده نکنند و احیانا ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سیاسى و اجتماعى واقع نشوند.و چنانکه مى‏دانیم یکى از امهات المؤمنین (عایشه) که از این دستور تخلف کرد ماجراهاى سیاسى ناگوارى براى جهان اسلام به وجود آورد.خود او همیشه اظهار تاسف مى‏کرد و مى‏گفت دوست داشتم فرزندان زیادى از پیغمبر مى‏داشتم و مى‏مردند اما به چنین ماجرایى دست نمى‏زدم.

     

    سر اینکه زنان پیغمبر ممنوع شدند از اینکه بعد از آن حضرت با شخص دیگرى ازدواج کنند به نظر من همین است; یعنى شوهر بعدى از شهرت و احترام زنش سوء استفاده مى‏کرد و ماجراها مى‏آفرید.بنابر این اگر درباره زنان پیغمبر دستور اکیدتر و شدیدترى وجود داشته باشد بدین جهت است.

     

    به هر حال آیه‏اى که در آن آیه کلمه «حجاب‏» به کار رفته آیه‏53 از سوره احزاب است که مى‏فرماید: و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب یعنى اگر از آنها متاع و کالاى مورد نیازى مطالبه مى‏کنید از پشت پرده از آنها بخواهید.در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامى هر جا نام «آیه حجاب‏» آمده است مثلا گفته شده قبل از نزول آیه حجاب چنان بود و بعد از نزول آیه حجاب چنین شد، مقصود این آیه است که مربوط به زنان پیغمبر است (3) ، نه آیات سوره نور که مى‏فرماید:

     

    قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم

    - الى آخر -

    قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن .

    یا آیه سوره احزاب که مى‏فرماید:

    یدنین علیهن من جلابیبهن الى آخر.

    اما اینکه چطور در عصر اخیر به جاى اصطلاح رایج فقها یعنى ستر و پوشش کلمه حجاب و پرده و پردگى شایع شده است‏براى من مجهول است، و شاید از ناحیه اشتباه کردن حجاب اسلامى به حجابهایى که در سایر ملل مرسوم بوده است‏باشد.

    منبع:

    کتاب: مجموعه آثار جلد 19 صفحه 429

    نویسنده: استاد شهید مرتضى مطهرى



    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:46 عصر

    فلسفه ازدواج در اسلام

    خبرگزاری فارس: ازدواج از این نظر که عاملى براى نجات از آلودگى، موجبى براى نجات از تنهایى و سببى براى بقاى نسل است، خوددارى از آن همیشه سبب ایجاد بى تعادلى، نابهنجارى رفتارى و زمانى هم فساد شخصیت و حتى بیمارى جسمى مى‏گردد. بنابراین، بهترین و بالاترین نعمت‏ها براى هر زن و مرد از نظر اسلام تشکیل خانواده است.


    مقدمه

    «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک‏لآیات‏لقوم‏یتفکرون.»(روم:21)
    ازدواج نخستین سنگ بناى تشکیل‏خانواده و بالطبع، جامعه و اجتماع است و میزان اندیشه و تدبر در آن در میزان پیشرفت‏یا انحطاط و صعود یا سقوط جامعه تاثیر دارد. ازدواج داراى آثار و نتایج‏بسیارى است; از جمله: ارضاى غریزه جنسى، تولید و بقاى نسل، تکمیل و تکامل انسان، آرامش و سکون، پاک‏دامنى و عفاف و نتایج متعدد دیگر.
    از این‏رو، اسلام - به عنوان یک مکتب آسمانى - آن را نه تنها کارى محبوب و مقدس دانسته، بلکه جوانان را مؤکدا بدان توصیه کرده است. هر ازدواجى داراى اهداف خاص خود است، ولى در این میان، برخى از اهداف کم ارج و کم اهمیت و در نتیجه، ناپایدارند و نمى‏توانند براى همیشه و یا حتى مدتى دراز خوشبختى زوجین را تضمین‏کنند. برخى نیز ارجمند، مهم و در نتیجه پایدارند. بنابراین، شایسته است ازدواج با توجه به این اهداف در نظر گرفته شود.

    ازدواج از این نظر که عاملى براى نجات از آلودگى، موجبى براى نجات از تنهایى و سببى براى بقاى نسل است، خوددارى از آن همیشه سبب ایجاد بى تعادلى، نابهنجارى رفتارى و زمانى هم فساد شخصیت و حتى بیمارى جسمى مى‏گردد. بنابراین، بهترین و بالاترین نعمت‏ها براى هر زن و مرد از نظر اسلام تشکیل خانواده است.

    گمان نمى‏رود از بین مکاتب و مذاهب، هیچ مذهبى به اندازه اسلام درباره ازدواج بحث کرده باشد. ازدواج از نظر اسلام امرى مستحب، مورد تاکید و از سنن انبیا علیهم السلام معرفى شده و جوانى که بدان تن دهد در حقیقت، همگام با آفرینش و سعادتمند است.

    ازدواج از نظر اسلام پیمان مقدسى است که برقرارى آن بر اساس مقررات، آداب و رسوم، تشریفات، سنن و قوانین خاصى صورت مى‏گیرد.

    معمولا مى‏گویند که خانواده مسؤول بسیارى از عیوب و بدبختى‏هاى جامعه است. این مطلب قابل قبول است، ولى در عبارتى گویاتر و رساتر مى‏گوییم: در واقع، عدم خانواده به معناى واقعى - کلمه است که مسؤول عیوب و بدبختى‏هاست و این اغلب بدان دلیل است که در تشکیل آن فکر و هدف ارزیابى شده وجود نداشته است.

    بسیارى از جوانان با افکار از پیش ساخته و اندیشه‏هاى رؤیایى وارد زندگى زناشویى مى‏شوند و مى‏خواهند از راه تصادف و شانس، زمینه را براى داشتن یک کانون سالم پدید آورند، در حالى که تن دادن به ازدواج بدون هدف و روش سنجیده همانند قرار دادن اساس ساختمان بر روى زمینى سست و لرزان است که محلى براى زندگى اطمینان‏بخش نخواهد بود.

    خانواده از قدیم‏الایام، مرکز هرگونه ثروت اجتماعى و کانونى براى تولید و پرورش شخصیت‏هاست، سرنوشت و حیات آن به سرنوشت و حیات جامعه بستگى دارد و نقش آن در وحدت و عظمت‏یک جامعه فوق‏العاده اساسى است. لذا، چنین مهمى را نمى‏توان به مسامحه و سهل‏انگارى نگریست. انسان در زندگى نیازهایى دارد که باید تامین شود و همان‏گونه که از نظر غذا و دوا و لباس و مسکن نیازمند است، از نظر غریزه جنسى و دیگر غرایز فکرى و اخلاقى نیز نیازمند است.

    در این مختصر، برآنیم تا در حد مقدور و به اختصار، در زمینه فلسفه و هدف از ازدواج سطورى را به رشته تحریر در آوریم و نیم‏نگاهى به این سنت مؤکد اسلامى از خلال برخى آیات، روایات و اقوال صاحب‏نظران بیفکنیم. اما بجاست پیش از شروع این بحث، با چند نکته آشنا شویم:

    ازدواج چیست؟
    ازدواج قراردادى رسمى براى پذیرش یک تعهد متقابل به منظور تشکیل زندگى خانوادگى است تا طرفین ازدواج در سایه آن، در خط سیر معین و شناخته شده‏اى از زندگى قرار گیرند. این قرارداد با رضایت و خواسته زن و شوهر و بر مبناى آزادى کامل دو طرف منعقد مى‏گردد و در پرتو آن، روابطى بس نزدیک بین آن دو پدید مى‏آید. این قرارداد، ارتباط و پیوند دوطرفه به وسیله الفاظ و عباراتى معین انجام مى‏گیرد که آن را «عقد» یا پیمان ازدواج مى‏نامیم.

    معنا و مفهوم «عقد»
    «عقد» از نظر لغت‏به معناى «گره زدن‏» و خود «گره‏» است و در اصطلاح، هر چیزى است که در سایه آن، رابطه‏اى میان دو فرد یا دو گروه ایجاد مى‏شود.

    در زبان ازدواج و زناشویى، «عقد» عبارت است از ایجاد پیوندى مشترک بین زن و شوهر که در سایه آن، حقوق ، تعهدات و مسؤولیت‏هاى دو جانبه پدید مى‏آید. به دیگر سخن، «عقد» قراردادى به منظور مشارکت دو تن در زندگى خانوادگى‏وایجادنوعى‏روابطشرعى‏وقانونى است.

    فلسفه و هدف از ازدواج
    هدف از ازدواج هم براى مرد و هم براى زن، پاسخ مثبت دادن به سنت الهى و تولید نسل است. لذا، هر دو در این زمینه بر یک عقیده‏اند. فلسفه ازدواج براساس این دو مبنا ملاک دین و نجابت است. در نتیجه، هدف از ازدواج و تولید نسل، مقدس مى‏گردد و هیچ‏یک از مادیات ملاکى براى آن به حساب نمى‏آید.

    اصولا فلسفه خلقت زن و مرد (زوجیت) تولید مثل است، همان‏گونه که این زوجیت در سایر حیوانات و حتى گیاهان نیز وجود دارد. نکته اصلى که باید در ازدواج مورد توجه هر دو طرف باشد دین و کمال است. از این‏رو، از روایات نقل شده از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام چنین برمى‏آید که هر کس ممکن است‏به یکى از این

    چهار دلیل ازدواج کند: 1- پول; 2- دین; 3- زیبایى; 4- شهرت و عنوان. بین این چهار هدف، دین از همه بالاتر و بهتر است.

    اما به طور کلى، ضرورت‏هاى ایجاب کننده ازدواج عبارت است از:

    الف - ضرورت‏هاى فردى;

    ب - ضرورت‏هاى اجتماعى;

    ج- ضرورت‏هاى مذهبى.

    در ذیل، به تفصیل از این موارد بحث مى‏کنیم:

    الف - ضرورت‏هاى فردى
    1- پاسخ مثبت‏به فطرت: انسان به حکم فطرت، داراى غریزه جنسى است و طبیعت و فطرتش ایجاب مى‏کند که رشد نماید، به سوى کمال برود و وقتى‏رشدیافت‏وبه‏درجه‏کمال رسیدارضا و اقناع شود.براین‏اساس،براى‏حفظ جان و تعادل نظامات روانى، ضرورى است که آدمى به ازدواج تن دهد.

    2- موجبى براى بروز استعدادها: استعدادها براى بروز و تکامل خود نیازمند محیطى امن و آرامند. ازدواج براى جوان آرامش و آسایش ایجاد مى‏کند، استعدادهاى او را به حرکت درمى‏آورد و به او امکان مى‏دهد که از آن به نیکى بهره‏بردارى کند.

    3- موجب امنیت و آسایش: اصولا «بلوغ‏» یعنى شکوفایى غریزه، چه براى پسر و چه براى دختر که همراه بحران است. ازدواج این بحران را تسکین مى‏دهد، براى جوان محیط امن و آرام ایجاد مى‏نماید، در سایه وجود عواطف خانوادگى، روح سرکش او مهار مى‏شود و موجباتى براى برخوردارى او از نیروى فکرى فراهم مى‏شود.

    4- موجب نجات از تنهایى: به عقیده دانشمندان و فلاسفه، انسان موجودى مدنى‏الطبع و بالفطره اجتماعى است. از این‏رو، محتاج پناه و یاور و یارى دلدار است. ازدواج این فایده را دارد که آدمى را از تنهایى و اعتزال نجات دهد و همدلى در کنار او، در بستر او و در آغوش او قرار دهد تا وجودش راعین‏وجودخودبداندودرغم‏ودردش‏شریک باشد.

    ب - ضرورت‏هاى اجتماعى
    ازدواج هرچند از یک نظر ، مساله‏اى شخصى و خصوصى است، ولى از نگاهى دیگر، داراى جنبه و اهمیتى اجتماعى مى‏باشد. بر این اساس، ازدواج از ارکان مدنیت و راهى مطمئن براى تامین آسایش جامعه و رفاه بشریت است. سود و زیان ازدواج تنها متوجه زوجین نیست، بلکه افراد اجتماع نیز به گونه‏اى از آن برخوردار مى‏شوند.

    بى‏تردید، ازدواج رابطه‏اى است که طرفین ربط را تا حد زیادى از بى‏بند و بارى و روابط نامشروع و انحرافات اخلاقى و جنسى مصون مى‏دارد. این موضوع به تناسب حال طرفین و محیط اجتماعى و امکان انجام سایر گناهان متفاوت است. هم‏چنین سایر جنبه‏هاى شخصى و اجتماعى نیز در این زمینه مؤثر مى‏باشد که گاهى این عمل سبب مصونیت انسان از نیمى از گناهان و معاصى و گاهى بیش‏تر است. لذا، در بعضى از روایات ازدواج را وسیله حفظ نیمى از دین و برخى روایات، دو سوم دین بیان کرده‏اند. (1)

    زندگى هر یک از زن و شوهر منقسم به دو قسم است:

    1- روابط داخلى و خانوادگى;

    2- روابط خارجى و اجتماعى.

    بنابراین، زن صالح در خانواده وسیله تحقق سعادت مرد در نیمى از زندگانى او و مرد نیکوکار براى زن وسیله سعادت نیمى از روابط حیاتى اوست; زیرا ازدواج وسیله موفقیت هر یک از طرفین در مقدار زیادى از وظایف عبادى خواهد بود که در روایات ائمه اطهار علیهم السلام به نیمى از دین تعبیر شده است.

    ج - ضرورت‏هاى مذهبى
    ضرورت‏هاى مذهبى ازدواج از دوجنبه قابل بررسى‏اند: از جنبه آیات و از جنبه روایات.

    1- ازدواج در آیات: این سؤال همواره مطرح بوده است که چرا خداوند انسان‏ها و یا حیوانات و حتى گیاهان را زوج آفرید؟ فلسفه زوجیت انسان‏ها، گیاهان و حیوانات چیست؟ در پاسخ به این سؤال، به اجمال مى‏توان گفت که فلسفه زوجیت در انسان‏ها به ازدواج بازمى‏گردد. اما پس از آن، این سؤال مطرح مى‏گردد که آیا ازدواج فقط براى تامین غریزه جنسى است؟ آیا براى شروع مسائل اجتماعى است؟ آیا براى ایجاد انس میان دو زوج مخالف با هم است؟ در پاسخ باید گفت که خیر، هدف از ازدواج این مسائل نیست. فلسفه ازدواج چیز دیگرى است و آن امتداد نسل، بقاى آن و اتمام ترکیبات عاطفى زن و مرد به دلیل تولید مثل مى‏باشد، همان‏گونه در برخى از آیات به این مطلب اشاره شده است:

    خداوند در سوره نساء، آیه 7 مى‏فرماید: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا و نساء کثیرا و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا»; اى مردم، بترسید از پروردگار خود که شما را از یک تن آفرید و از او جفتش را بیافرید و از آنان مردان و زنان بسیارى گسترانید و بترسید از خداوندى که از او و از ارحام پرسش مى‏شود. خداوند بر شما نگاهبان است.

    در آیه 11 سوره شورى نیز مى‏فرماید: «فاطر السموات و الارض جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام ازواجا یذرؤکم فیه لیس کمثله شى‏ء و هو السمیع البصیر»; او پدید آورنده آسمان‏ها و زمین است. براى شما از جفت‏خودتان همسرانى قرار داد و از جنس حیوانات نیز جفت‏هایى آفرید تا بر شما بیفزاید و نسل تکثیر پیدا کند. همانند او چیزى نیست. او شنواى بیناست.

    2- ازدواج در روایات:اسلام در این زمینه، دو دسته را مخاطب قرار داده است و ازدواج را به آن‏ها توصیه مى‏کند:

    1- کسانى را که به قصد ارضاى غریزه شهوت و محافظت از آلودگى ازدواج مى‏کنند، ولى از پیدایش نسل جلوگیرى مى‏نمایند.

    2- کسانى را که علاوه بر ارضاى غریزه شهوانى، قصد تشکیل خانواده نیز دارند و در نتیجه، خواهان نسل هستند. اما به طور کلى، دسته دوم بیش‏تر مورد خطاب‏اند; زیرا خانواده بدون فرزند در همان وصلت و گوشه حجله، بدون استمرار و دنباله خلاصه مى‏شود.

    نظر به وجود منافع و اهمیت‏هاى ازدواج است که اسلام آن را تایید کرده و ضرورت آن را در درجه اول اهمیت و مورد تاکید قرار داده است. ضرورت‏هاى‏ازدواج‏ازنظر اسلام به قرار ذیل است:

    1- محبوب‏ترین بنا: بناى تشکیل خانواده در اسلام محبوب است، تا آن‏جا که هیچ سازمان و بنایى نزد خدا محبوب‏تر از آن نیست. لذا، پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند: «ما بنى بناء فى الاسلام احب الى الله من التزویج‏»; نزد خداوند هیچ بنایى محبوب‏تر از خانه‏اى نیست که از طریق ازدواج آباد گردد. (2)

    2- عامل حفظ پاک‏دامنى و کسب اخلاق نیک: ازدواج از نظر اسلام وسیله‏اى براى پاک‏دامنى و پاک‏دامن زیستن است. رسول خدا صلى الله علیه و آله به زیدبن حارثه فرمودند: ازدواج کن تا پاک‏دامن باشى (3) و در سخنى دیگر، فرمودند: مردان را زن دهید تا خدا اخلاقشان را نیکو، ارزاقشان را وسیع و جوانمردیشان را زیاد گرداند. (4) در روایتى دیگر، به زنى که گفته بود، دیگر ازدواج نخواهم کرد، فرمودند: «ازدواج براى حفظ عفاف لازم است.» (5)

    3- عامل تکمیل دین: ازدواج غیر از ایجاد نظم در زندگى، وسیله‏اى براى حفظ و تکمیل دین است. بدان دلیل، ازدواج تکمیل کننده ایمان است که به وسیله آن، بسیارى از گناهان از وجود آدمى ریشه‏کن مى‏شود و راه براى سعادتمندى او از هر سو فراهم مى‏گردد. لذا، رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: «من تزوج فقد احرز نصف دینه‏»; (6) هر کس ازدواج کند نیمى از دینش را باز یافته است. در جاى دیگر، فرمودند: «ما من شاب تزوج فی حداثة سنه الا عج‏شیطانه یا ویله عصم منی ثلثی دینه‏»; (7) هر کس در ابتداى جوانى ازدواج کند شیطان فریاد مى‏کند: اى واى، دو سوم دین خود را از شر من حفظ کرد.

    4- موجب ازدیاد نسل: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «تزوجوا فانی مکاثر بکم الامم غدا فى القیامة‏»; (8) ازدواج کنید; زیرا من به زیادتى شما نسبت‏به امت‏هاى دیگر در قیامت مباهات مى‏کنم. (این‏که امروزه در کشور ما با توجه به احکام ثانویه، به مهار جمعیت‏حکم مى‏شود مطلب دیگرى است که این مختصر مجالى براى طرح آن نیست.)

    5- موجب ازدیاد مسلمانان: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «ما یمنع المؤمن ان یتخذ اهلا لعل الله یرزقه نسمة تثقل الارض بلا اله الا الله‏»; (9) چه مانعى داردکه مؤمن زنى‏بگیرد تاخداوند فرزندى نصیبش کند که با کلمه لا اله الا الله زمین را گرانبار کند؟

    6- موجب ازدیاد روزى: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «اتخذوا الاهل فانه ارزق لکم‏» (10) ; روزى را به وسیله زن گرفتن زیاد کنید. در حدیث دیگرى، امام رضا علیه السلام مى‏فرمایند: «اذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه‏»; (11) اگر خواستگارى آمد که دین و اخلاقش را پسندید او را اجابت کنید. در روایتى پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «من ترک التزویج مخافة العیلة فقد ساء ظنه بالله عزوجل ان الله یقول: ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله‏»; (12) هر کس ازدواج را از ترس فقر و تنگدستى‏ترک کندبه خدا سوء ظن برده است، زیرا خداوندمى‏فرماید:اگر (زن‏وشوهر) فقیر باشندخدا هر کدام را از کرم خود بى‏نیاز مى‏کند. بنابراین، در هر صورت، روزى زن و مرد با خداست.

    7- نشانه پیروى از سنت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله: حضرت على علیه السلام فرمودند: «تزوجوا فان التزویج‏سنة رسول الله فانه کان یقول: من کان یحب ان یتبع بسنتى فان من سنتی التزویج‏»; (13) ازدواج کنید، ازدواج سنت پیامبر صلى الله علیه و آله است. آن جناب مى‏فرمودند: هر که مى‏خواهد از سنت من پیروى کند، بداند که ازدواج سنت من است.

    8- نشانه پیروى از سنت پیامبران علیهم السلام: امام رضا علیه السلام فرمودند: «ثلاث من سنن المرسلین: العطر و اخذ الشعر و کثرة الطروقة‏»; (14) سه چیز از سنت‏هاى پیامبران است: استعمال عطر، ازاله موهاى زاید و ازدواج کردن.

    9- موجب جلب رضایت الهى: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «ما من شى‏ء احب الى الله عز وجل من بیت‏یعمر فى الاسلام بالنکاح‏»; (15) هیچ چیز نزد خداوند محبوبتر از این نیست که خانه‏اى در اسلام به وسیله ازدواج آباد گردد.

    10- موجب کسب طهارت معنوى: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «من احب ان یلقى الله طاهرا مطهرا فلیلقه بزوجة‏»; (16) هر کس مى‏خواهد خدا را پاک و پاکیزه ملاقات کند باید هنگام مرگ متاهل باشد.

    11- بهترین بهره و سود: امام رضا علیه السلام فرمودند: «ما استفاد امرء بعد الاسلام فائدة خیرا من امراة مسلمة ...»; (17) پس از ایمان به خدا، هیچ انسانى بهره‏اى بهتر از همسرى مسلمان به دست نیاورده است.

    12- گشودن درهاى رحمت الهى: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «یفتح ابواب السماء بالرحمة فى اربع مواضع: عند نزول المطر و عند نظر الولد فى وجه الوالد و عند فتح باب الکعبة و عند النکاح‏»; (18) درهاى رحمت آسمان در چهار موقع گشوده مى‏شود: 1- هنگام باریدن باران; 2- وقتى که فرزندى (از سر مهر) به صورت پدرش بنگرد; 3- زمانى که در خانه کعبه گشوده مى‏گردد; 4- در وقت اجراى عقد نکاح. (19)

    نهى اسلام از عزوبت
    از نظر اسلام، ازدواج کارى مقدس و تجرد چیز پلیدى است. این بر خلاف نظر کسانى است که رهبانیت را پذیرفته‏اند و سعى دارند بدان جنبه‏اى مقدس دهند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: آن کس که این آیین و مذهب همگام با فطرت مرا دوست دارد باید نسبت‏به سنت من پاى‏بند باشد; یکى از سنت‏هاى من ازدواج است. (20)

    در اسلام، سرباز زدن از ازدواج مساوى با تخلف از سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و حتى از موازین اسلامى است. چنانچه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس زمینه و امکانى براى ازدواج داشته باشد و در عین حال، از آن سر باز زند از ما نیست.

    اسلام برخلاف رهبانان و تارکان دنیا، مجرد ماندن را نه تنها فضیلت نمى‏داند، بلکه آن را محکوم کرده و شدیدا از آن نهى فرموده است. زنى به حضور امام صادق علیه السلام رسید و گفت: من قصد ندارم شوهر کنم تا مرا نزد خدا فضلى باشد و اجر و ثوابى به من تعلق گیرد.

    امام صادق علیه السلام فرمودند: این سخن را رها کن; اگر تنها زیستن فضیلتى بود فاطمه علیها السلام، دختر پیامبر صلى الله علیه و آله، بر این فضل سزاوارتر بود. (21)

    بزرگان اسلام عزب ماندن را در صورت فراهم بودن وسایل ازدواج، ناروا و حرام دانسته و زناشویى را محبوب و مقدس شمرده‏اند. اسلام نیز تجرد را زشت مى‏شمارد و مى‏گوید: «شرارکم عزابکم‏»; (22) بدترین شما کسانى هستند که در حال عزوبت‏اند. احادیثى‏که ازعزوبت‏نهى مى‏کنند بسیارند، ازجمله روایات ذیل از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله:

    - ازدواج کن و گرنه از گنه‏کاران محسوب خواهى شد; «تزوج و الا فانت من المذنبین.» (23)
    - بیش‏تر دوزخیان عزب‏ها هستند; «اکثر اهل النار العزاب.» (24)
    - ازدواج کن، وگرنه از راهبان نصارا خواهى بود; «تزوج و الا فانت من رهبان النصارى.» (25)
    - ازدواج کن، وگرنه از برادران شیطان خواهى بود; «تزوج و الا فانت من اخوان الشیاطین.» (26)
    - بدترین افراد امت من عزب‏ها هستند; «شرار امتی عزابها.» (27)
    - دو رکعت نماز زن‏دار بهتر از یک روز نماز و روزه عزب است. «رکعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین رکعة یصلیها غیر متزوج. » (28)

    خوددارى از ازدواج عوارضى دارد که به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏کنیم:

    1- خوددارى از ازدواج زمینه را براى روابط جنسى نامشروع و غیر قانونى فراهم مى‏کند که نمونه‏هاى آن را در کشورهایى که براى خود آمار و حسابى دارند، مى‏بینیم. بدیهى است کودکى که به دور از عشق و بدون خواسته والدین یا در اثر یک ازدواج اجبارى پدید آید هم مایه غم مرد است و هم موجب تنفر اجتماعى و این‏که آینده چنین کودکانى چه خواهد شد، به خوبى معلوم است.

    2- خوددارى از ازدواج موجب بیمارى‏هاى وخیمى هم‏چون امراض تناسلى، ورم مفاصل و مانند آن مى‏گردد و این مساله مورد تایید پزشکان امروزى است.

    3- خوددارى از ازدواج موجب از دست دادن گرمى و نشاط زندگى است. هر کس در دوران جوانى به ازدواج تن ندهد، در دوران پیرى با رنج تنهایى مواجه خواهد شد.

    4- خوددارى از ازدواج موجب توسعه و گسترش فساد مى‏گردد. افراد به سوى فساد اخلاقى سوق پیدا مى‏کنند و درهاى حیات آنان به دروغ، فحشا و بى‏بند و بارى گشوده مى‏شود. وجود غریزه در آدمى خود دلیلى بر ضرورت ازدواج و خوددارى از آن، استقبال از خطرات خودآفرین و زمینه‏اى براى هجوم غم‏ها و نابسامانى‏هاست.

    «تهذیب نفس‏»; فلسفه بزرگ ازدواج
    زن و مرد لازم است در پرتو کانون گرم خانواده به تکامل دست‏یازند و همدیگر را با برخوردارى از «صبر» و «شکر»، که دو رکن ایمان است، یارى کنند. شرع مقدس اسلام در تشکیل خانواده تنها به ارضاى غریزه جنسى نظر ندارد، اگرچه این نکته مهم نیز جزئى از فلسفه ازدواج است و اسلام براى حفظ عفت عمومى در جوامع بشرى، به دختران و پسران بالغى که نیاز به ازدواج دارند امر به پیوند و تشکیل خانواده کرده است، بلکه نکته مهم‏ترى که اسلام از ازدواج و تشکیل خانواده دنبال مى‏کند عبارت است از: «تهذیب نفس‏»; زیرا محیط خانه و کانون گرم خانواده را بهترین مکتب براى خودسازى و کسب کمالات مى‏داند. حال اگر از این مکتب ارزنده و حیات‏بخش و انسان‏ساز درست استفاده نکنیم و یا آن را از هم بپاشیم، تقصیر از شارع مقدس اسلام نیست، بلکه خودمان مقصر هستیم که با عوامل گوناگون باعث‏سردى کانون خانواده یا از هم پاشیدگى آن شده‏ایم.

    خلاصه و نتیجه بحث

    از مجموعه بحث‏ها چنین نتیجه مى‏گیریم که هدف از ازدواج در اسلام به مراتب، بالاتر و مقدس‏تر از آن است که تنها در حد کام‏جویى جنسى باشد; زیرا اگر چنین بود هیچ فرقى میان ازدواج انسان و جفت‏گیرى حیوانات نبود و ازدواج مشمول این همه قوانین آسمانى و رهبرى پیامبران علیهم السلام و راهنمایان قرار نمى‏گرفت. پس باید در آن اهداف مهم دیگرى نیز وجود داشته باشد; از جمله: ایجاد، بقا و طهارت نسل، تکمیل و تکامل، مودت و صفا و از همه بالاتر، انجام وظیفه الهى. پیمان ازدواج پیمانى مقدس و الهى است. بدین‏سان، جز در سایه احکام الهى نمى‏توان آن را فسخ کرد. ازدواج امرى اساسى و مهم است، باید در جامعه رشد و توسعه یابد تا افراد در سایه پاى‏بندى بدان از بسیارى انحرافات و پیش‏آمدهاى ناگوار مصون بمانند. آن کس که تن به تشکیل خانواده ندهد، هم به خود جفا کرده است و هم به فردى دیگر از جنس مخالف که پاک‏دامن در انتظار همتاى مؤمن براى تشکیل زندگى و بهره‏مندى از نعمت و آسایش آن است. البته شکى نیست که در انتخاب همسر باید طرقى اندیشید تا زندگى زناشویى دچار نابسامانى نشود و کودکان پاى به جهان نهاده حاصل آن دچار افسردگى و ماتم نگردند.

    پى‏نوشت‏ها:
    1- شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، آل‏البیت، ج 20، ص 17
    2- میرزا آقا نورى‏طبرسى،مستدرک‏الوسائل،ج‏14،ص 153
    3- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 35.
    4- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 103، ص 222
    5- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 166.
    6 و 7- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 17
    8- میرزا آقا نورى طبرسى، پیشین، ج 14، ص 149
    9 و 10- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 14
    11-12-13-14-15-16-17- همان، ج 20، ص 28 / ص 42 / ص 15/ ص 103/ ص 16/ ص 18/ ص 40
    18- میرزا آقا نورى طبرسى، پیشین، ج 14، ص 152
    19- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 15
    20- همان
    21- محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص 219
    2و 23- همان، ج 1037 ص 221
    24- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 20
    25و26و27- میرزاآقا نورى‏طبرسى، پیشین، ج 14،ص 155
    28- شیخ حر عاملى، پیشین، ج 20، ص 18

    سایر منابع

    - سیدرضا پاک‏نژاد، ازدواج; مکتب انسان‏سازى، یاسر، تهران، بى‏تا
    - سید محمدتقى میرسعسعانى، یک روح در دو بدن، محمدى، تهران، بى‏تا
    - على مشکینى، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتى، الهادى، قم، 1366



    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:42 عصر

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 34
    بازدید دیروز: 12
    کل بازدید :104038
    free counters

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
    حضرت معصومه[5] . شعر[5] . شیعیان آمریکا پس از 11 سپتامبر[2] . امام رضا علیه السلام=ضامن آهو[2] . عید[2] . یافاطمه[2] . کارآمدی چادر و حجاب مشکی . عید قربان=تصویر . قران =بهائیت . کتب بهائیت . لیلةالرغائب . لیلةالرغائب -آرزو . مفهوم، فلسفه و فواید حجاب . میلاد حضرت محمد (ص) . نازنین -زمین-سوال- جواب . نتیجه ازدواجهای خیابانی . نقدى بر حدیث «اصحابى کالنجوم» . و امام جعفر صادق(ع) . ولادت . یا زهرا . امام علی(ع) . انگیزه ی اصلی پوشیده بودن چیست؟ . ایدئولوژى بهائیت . برای زندگی . بهائی= نجس . بهار . پناهندگی دختر کلهر نتیجه جدائی پدر ومادر . پیامبر -امام حسن- امام رضا . پیامبر خوبی‌ها . تاریخچه حجاب در اسلام . تصاویر: . تصاویری از مصدومان چهارشنبه‌سوری‌های قبل . تعریف امامت . جاسوسی رژیم صهیونیستی از طریق "فیس‌بوک . چهلمین روز در فراق بهجت . حجاب . حجاب در روایات . حجاب در نظر فاطمه زهرا . صفای احمدی نژاد . عظم الله اجورکم . شیعه -سنی-حقیقت-زهرا - . خود نمائی قدیمی و مدرن . دانلود نرم افزار=ارتباط شیعه . دروغ سازی اغتشاشات . ریشه های کشف حجاب . زن وروابط زنا شوئی . سایتهای مفید شیعه شناسی . 15 مکان آلوده زمین . آزادی غربی = ایجاد مراکز فحشا . أین عمّار، = أین ابن تیهان=عمار کجاست؟ . احمدی نژاد . اختلاط دختر و پسر در زمان حال . اربعین حسینی . اس ام اس . اس ام اس روز پدر . اعمال شب وروز=عید غدیر=مستحبات .

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پیـــــــــــرو اهل بیت(ع)

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<