سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه ایمانش را خالص کرد، هدایت یافت . [امام علی علیه السلام]
پیـــــــــــرو اهل بیت(ع)
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • شکستن سر عثمان بن حنیف

    «ذهبى» در کتابش نقل مى کند که روزى عمر بن خطّاب و «عثمان بن حنیف» در مسجد با یکدیگر گفتگو و جدال مى کردند; مردم نیز اطراف آن دو حضور داشتند. ناگهان عمر خشمگین شد و مشتى از سنگ ریزه هاى مسجد را گرفت و به صورت عثمان زد. سنگریزه ها پیشانى عثمان را شکافت (... فقبض من حصباء المسجد قبضة ضرب بها وجه عثمان، فشجّ الحصى بجبهته آثاراً من شجاج).

    عمر وقتى دید خونِ پیشانى عثمان بر محاسنش سرازیر شد، گفت: خونت را پاک کن (فلمّا رأى عمر کثرة تسرّب الدّم على لحیته قال: امسح عنک الدّم).

    عثمان گفت: مترس! به خدا سوگند! من از رعیّت تو ـ که مرا به سوى آنان فرستادى ـ هتک حرمتى بیش از هتک حرمت تو نسبت به خودم دیدم!(53)

    ابن عبّاس! از من دور شو

    «طبرى» و «ابن اثیر» در تاریخ خود از ابن عبّاس نقل مى کنند که روزى عمر از من پرسید: آیا مى دانى چرا بعد از محمّد(صلى الله علیه وآله)قوم شما خلافت را از شما (بنى هاشم) دریغ داشتند؟ من دوست نداشتم جوابش را بدهم، لذا گفتم: اگر از سبب آن آگاه نباشم، امیرالمؤمنین!

    (یعنى عمر) مرا به آن آگاه خواهد ساخت. گفت: چون مردم نمى خواستند نبوّت و خلافت در یک خاندان جمع شود و آنگاه شما بر مردم فخر کنید! از این رو، قریش براى خود خلیفه اى برگزید و موفّق نیز بود.

    گفتم: اگر اجازه بدهى من سخن بگویم و بر من خشمگین نشوى، من سبب آن را خواهم گفت (إن تأذن لی فی الکلام وتمط عنّی الغضب تکلّمتُ).

    عمر به من اجازه داد و من نیز گفتم: اینکه گفتى قریش خلیفه اى برگزید و موفّق نیز بود، اگر قریش آن کس را که خدا اختیار کرده بود (یعنى على(علیه السلام)) را بر مى گزید(54)، آن زمان موفّق بود. امّا اینکه گفتى قریش کراهت داشت که خلافت و نبوّت در ما جمع شود، بدان که خداوند در قرآن گروهى را که از پیروى دستورات الهى کراهت داشتند، نکوهش کرده، مى فرماید: «(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ); آنها از آنچه که خداوند نازل کرده کراهت داشتند و از این رو، خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد».(55)

    خلیفه دوم (در برابر سخنان ابن عبّاس عصبانى شد و سخنانى گفت، از جمله) گفت: «أبت والله قلوبکم یا بنی هاشم إلاّ حسداً ما یحول، وضغناً وغشّاً ما یزول; به خدا سوگند! در دل هاى شما بنى هاشم حسادتى است که از بین نمى رود و کینه و غِشّى وجود دارد که هرگز زایل نمى شود!».

    گفتم: آرام باش اى امیرالمؤمنین! قلبهاى گروهى که خداوند از آنها رجس و پلیدى را برده و به طور کامل آنها را پاک گردانیده، به حسادت و غش وصف نکن! زیرا قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز از قلب بنى هاشم است (مهلاً یا أمیرالمؤمنین! لاتَصِف قلوب قوم أذهب الله عنهم الرّجس وطهّرهم تطهیراً(56) بالحسد والغشّ).

    عمر خشمگین شد و در برابر پاسخ منطقى ابن عبّاس گفت: «إلیک عنّی یا ابن عبّاس; اى ابن عبّاس از من دور شو!».

    برخاستم که از آنجا بروم عمر مرا نگه داشت و گفت: بمان. و آنگاه سخنانى براى دلجویى گفت.(57)

    ملاحظه مى کنید، با آنکه خلیفه خود آغازگر سخن بود و ابن عبّاس براى سخن گفتن اجازه گرفت و از او پیمان گرفت که عصبانى نشود; باز هم خلیفه در برابر سخنان منطقى ابن عبّاس تاب نمى آورد، برمى آشوبد و به اتّهام زنى روى مى آورد.

    تو با خلیفه سخن بگو!

    مسلمانان تا آنجا از تندخویى خلیفه دوم به ستوه آمده بودند که مطابق نقل طبرى و بلاذرى، روزى جمعى از مسلمانان به عبدالرّحمن بن عوف گفتند: «کلّم عمر فانّه قد أخشانا حتّى ما نستطیع أن ندیم إلیه أبصارنا; به عمر بگو (و پیام ما را به او برسان) او آن قدر ما را ترسانده که نمى توانیم به سوى او چشم بدوزیم».(58)

    جالب است بدانیم که ابوبکر به هنگام وفاتش از عبدالرّحمن بن عوف درباره عمر سؤال کرد. عبدالرّحمن آن روز نیز گفت: «فیه غلظة; در او تندخویى است» ولى ابوبکر پاسخ داد: «لأنّه یرانی رقیقاً، ولو أفضى إلیه لترک کثیراً ممّا هو علیه; اینکه او با شدّت عمل مى کند، براى آن است که مرا نرم خو و ملایم مى بیند; ولى اگر خلافت به او برسد، بسیارى از این تندخویى ها را رها مى کند».(59)

    امّا ماجراى فوق و نمونه هاى گذشته نشان داد که پیش بینى ابوبکر درست نبود و خلیفه همچنان بر اخلاقش باقى ماند!

    سبب شکنجه اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مباش!

    این قسمت را با سخنى از ابن اُبىّ بن کعب ـ به نقل از صحیح مسلم ـ به پایان مى بریم.

    ماجرایى میان خلیفه دوم و ابوموسى اشعرى رخ داد که اُبىّ بن کعب نیز آنجا حاضر بود; وقتى که اُبیّ بن کعب سخت گیرى عمر را دید، به او گفت: «یا ابن الخطّاب فلا تکوننّ عذاباً على أصحاب رسول الله; اى پسر خطّاب سبب عذاب و شکنجه اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مباش!».(60) 

    4. خشونت با خانواده

    روشن است که از نظر اسلام و سیره نبوى(صلى الله علیه وآله) مهربانى و محبّت به خانواده از خصلت هاى برجسته و پسندیده یک مسلمان است.

    رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «خیرُکم خیرُکم لأهله وأنا خیرکم لأهلی; بهترین شما، بهترین نسبت به خانواده اش است و من براى خانواده ام بهترینم».(61)

    همچنین فرمود: «خیارکم خیارکم لنسائهم; بهترین شما کسى است که نسبت به همسرانشان بهترین باشد».(62)

    درباره آن حضرت از عائشه نقل شده است: «ما ضرب رسول الله(صلى الله علیه وآله)خادماً، ولا امرأة; رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هرگز خادم و زنى را کتک نزد».(63)

    با این حال، نکاتى در زندگى خلیفه دوم در برخورد با همسرانش نقل شده است که بسیار شگفت انگیز است.

    او پیوسته تندخوست

    مطابق نقل بلاذرى، طبرى، ابن اثیر و ابن کثیر هنگامى که یزید بن ابوسفیان از دنیا رفت، عمر از همسرش امّ ابان ـ دختر عتبه ـ خواستگارى کرد; وى نپذیرفت و علّت آن را چنین گفت: «لأنّه یدخل عابساً، ویخرج عابساً، یغلق أبوابه، ویقلّ خیره; او ] عمر[ عبوس و ترش رو وارد منزل مى شود و عبوس و اخمو خارج مى گردد; درِ خانه را مى بندد (و اجازه بیرون رفتن به همسرش نمى دهد) و خیرش اندک است».(64)

    فریاد اعتراض!

    طبرى و ابن اثیر نقل مى کنند که عمر در زمان خلافتش از امّ کلثوم دختر ابوبکر خواستگارى کرد، در حالى که آن دختر کم سنّ و سال بود. عایشه تقاضاى خلیفه را با خواهرش امّ کلثوم در میان گذاشت. امّ کلثوم گفت: من نیازى به او ندارم! عایشه گفت: نسبت به خلیفه بى میلى؟ پاسخ داد: «نعم، إنّه خشن العیش، شدید على النّساء; آرى! زیرا او در زندگى سخت گیر است و نسبت به زنان با تندى و خشونت رفتار مى کند».

    عایشه از عمروعاص خواست که به طریقى عمر را منصرف سازد. عمروعاص به نزد عمر آمد و پس از گفتگوهایى به عمر گفت: «امّ کلثوم با ناز و نعمت و مهربانى تحت حمایت امّ المؤمنین عایشه رشد و نمو کرده، ولى در تو تندخویى است و ما نیز از تو مى ترسیم و نمى توانیم تو را از هیچ یک از خلق و خویت برگردانیم، پس اگر آن دختر در مطلبى با تو مخالفت کند و تو بر او هجوم آورى، چه خواهد کرد؟ (... وفیک غلظة ونحن نهابک وما نقدر أن نردّک عن خلق من أخلاقک، فکیف بها إن خالفتک فی شیء فسطوت بها) و بدین صورت او را منصرف کرد.(65)

    مطابق نقل ابن عبدالبر، امّ کلثوم دختر ابوبکر به خواهرش عایشه گفت: تو مى خواهى من به ازدواج کسى درآیم که تندخویى و سخت گیرى او را در زندگى مى دانى؟! سپس افزود: «والله لئن فعلتِ لأخرجنّ إلى قبر رسول الله ولأصیحنّ به; به خدا سوگند اگر مرا به این کار وادار کنى، کنار قبر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى روم و آنجا (به عنوان اعتراض) فریاد خواهم کشید».(66)

    تندخویى و خشونت خلیفه در خانواده به گونه اى زبانزد خاصّ و عام بود که حتى دختر کم سنّ و سالى همانند ام کلثوم دختر ابوبکر نیز از آن مطّلع است و با آنکه عمر، هم خلیفه مسلمین است و هم با پدرش ابوبکر بسیار دوست و همراه بود، ولى امّ کلثوم او را نمى پذیرد.

    کتک زدن همسر

    در چند کتاب معتبر و مورد اعتماد اهل سنت (و تمام مطالب این کتاب از علماى اهل سنت است) از اشعث بن قیس نقل شده است که من شبى مهمان خلیفه دوم بودم که نیمه هاى شب عمر برخاست، به سوى همسرش رفت و شروع به کتک زدن او کرد; من برخاستم و رفتم و مانع شدم (ضفتُ عمر لیلةً، فلمّا کان فی جوف اللّیل قام إلى امرأته یضربها، فحجزت بینهما). وقتى که عمر به بسترش برگشت، به من گفت: «یا أشعث! احفظ عنّی شیئاً سمعته عن رسول الله: لا یُسأل الرّجل فیم یَضرب امرأَتَه; اى اشعث، جمله اى از رسول خدا شنیدم، که آن را به خاطر بسپار (آن جمله این است): از مرد پرسیده نمى شود که در چه رابطه اى زنش را کتک زده است».(67)

    و به این ترتیب او را از سؤال درباره علّت این کار منصرف کرد!

    ازدواج مى کنم مشروط بر اینکه مرا کتک نزند!

    عاتکه بنت زید، دختر عموى عمر بن خطّاب بود. وى زنى بسیار زیبا بود و شوهر نخست او عبدالله بن ابى بکر بود.

    پس از فوت عبدالله، عمر با وى در سال دوازدهم هجرى ازدواج کرد و براى این ازدواج ولیمه اى نیز داد.

    مورّخان نوشته اند: هنگامى که عمر از او خواستگارى کرد، به سبب آنچه که از عمر مى دانست با او شرط کرد که مانع وى از رفتن به مسجد نشود و او را کتک نزند. عمر نیز با ناخوشایندى این شرایط را پذیرفت (فلمّا خطبها عمر، شرطتْ علیه أنّه لایمنعها عن المسجد ولایضربها، فأجابها على کره منه).(68)

    در عبارت ابن حجر عسقلانى به این صورت آمده است: «شرطتْ علیه ألاّ یضربها، ولایمنعها من الحقّ، ولا من الصّلاة فى المسجد النبویّ; با عمر شرط کرد که او را کتک نزند، از انجام حق باز ندارد و مانع نماز خواندن وى در مسجد نبوى نشود».(69)

    شاید به علّت همین تندخویى ها بود که مطابق نقل ابن اثیر، عمر بن خطّاب از خانواده هاى قریش در مدینه خواستگارى کرد، ولى آنها نپذیرفتند; امّا مغیرة بن شعبه خواستگارى کرد، آنها قبول کردند (إنّ عمر بن الخطّاب خطب إلى قوم من قریش بالمدینة فردّوه، وخطب إلیهم المغیرة بن شعبة فزوّجوه).(70)

    خشم و گاز گرفتن

    ابن ابى الحدید معتزلى نقل مى کند که شخصى نزد عمر آمد از عبیدالله ـ فرزند عمر ـ شکایت کرد و در شکایتش عبیدالله را با کنیه «ابوعیسى» نام برد(71) عمر فرزندش را فراخواند; نخست به او اعتراض کرد، آنگاه دست وى را گاز گرفت; سپس او را کتک زد و به او گفت: عیسى که پدر نداشت (تا تو کُنیه ابوعیسى را بر خود بگذارى) (... وأخذ یده فعضّها، ثمّ ضربه وقال: ویلک! وهل لعیسى أب؟).(72)

    ابن ابى الحدید پس از نقل این ماجرا مى گوید: زبیر گفته است: هرگاه عمر نسبت به یکى از اعضاى خانواده اش عصبانى مى شد، خشم او فرو نمى نشست، مگر آنکه دست او را شدیداً گاز بگیرد!(73) 
    خلق و خوى پیامبر(صلى الله علیه وآله)

    در پایان این کتاب گوشه هایى از خُلق و خوى نبوى(صلى الله علیه وآله) که اسوه کامل انسانیت و سرمشق همه مسلمانان است، بیان مى شود، تا خوانندگان گرامى ـ به ویژه جوانان عزیز ـ خود را به آن اخلاق کریمه آراسته سازند و در زندگى اجتماعى و خانوادگى خود، از آن بهره مند شوند. (این احادیث نیز از کتب اهل سنّت است)

    1. عایشه درباره خلق و خوى آن حضرت مى گوید: «کان أحسن النّاس خُلقاً، لم یکن فاحشاً ولا متفحّشاً، ولا سخّاباً بالأسواق، ولا یجزىء بالسّیئة مثلها، ولکن یعفو ویصفح; او خوش اخلاق ترین مردم بود، بدگو وناسزاگو نبود و هرگز در کوچه وبازار فریاد نمى کشید. آن حضرت بدى را با بدى پاسخ نمى داد، بلکه عفو مى کرد و چشم پوشى مى نمود».(74)

    2. شخصى دیگر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را این گونه توصیف مى کند: «کان رسول الله رحیماً رقیقاً حلیماً; رسول خدا(صلى الله علیه وآله)مهربان، دلسوز و بردبار بود».(75)

    3. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نسبت به مراعات حال زنان سفارش مى کرد و از مسلمانان مى خواست که با آنها با مدارا برخورد نمایند.(76)

    4. انس بن مالک مى گوید: «ما رأیت أرحم بالعیال من رسول الله; من کسى را مهربان تر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نسبت به خانواده ندیدم».(77)

    5. همچنین درباره اخلاق آن حضرت این تعبیرات زیبا نیز نقل شده است: «کان دائم البشر، سهل الخلق، لین الجانب لیس بفظٍّ ولا غلیظ ولا ضخّاب ولا فحّاش ولا عیّاب; او پیوسته خوش رو، داراى خلق و خوى راحت و نرم خو بود. آن حضرت خشن، تندخو، پرهیاهو، ناسزاگو و عیب گیر نبود».(78)

    6. عایشه درباره طرز رفتار آن حضرت با همسرانش مى گوید: «...کان أکرم النّاس وألین الناس، ضحّاکاً بسّاماً; او (در خلوتش با زنان) کریم ترین و نرم خوترین مردم بود، بسیار خنده رو و متبسّم بود».(79)

    7. انس بن مالک مى گوید: «خدمتُ رسولَ الله(صلى الله علیه وآله) عشر سنین، لا والله ما سبّنی بسبّة قطّ، ولا قال لی: أفّ قطّ، ولا قال لشیء فعلتُه لِمَ فعلتَه؟ ولا لشیء لم أفعله لِمَ لا فعلتَه; من ده سال به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خدمت کردم، به خدا سوگند! هرگز به من ناسزا نگفت و هرگز کلمه أفّ (کمترین کلمه نشانه انزجار) به من نگفت و هرگاه کارى انجام مى دادم، نمى گفت چرا آن را انجام دادى؟ و براى کارى که انجام ندادم، نمى فرمود که چرا انجامش ندادى؟».(80)

    8. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره کتک زدن به همسر فرمود: «أما یستحیى أحدکم أن یضرب امرأتَه کما یضرب العبد، یضربها أوّل النّهار ثم یضاجعها آخره; آیا آن کس از شما که همسرش را ـ مثل یک برده ـ کتک مى زند حیا نمى کند؟! او را اوّل روز کتک مى زند و در آخر روز (شبانگاه) وى را در آغوش مى گیرد!».(81)

    نتیجه: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!

     فهرست منابع

     1. قرآن کریم

    2. نهج البلاغه (با تحقیق دکتر صبحى صالح)

    3. الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، تحقیق على محمد البجاوى، دارالجیل، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.

    4. اسدالغابة فى معرفة الصحابة، عزّالدین بن الاثیر الجزرى، دارالفکر، بیروت، 1409ق.

    5. الاصابة فى معرفة الصحابة، احمد بن على بن حجر عسقلانى، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1415ق.

    6. أنساب الاشراف، احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى، تحقیق سهیل زکار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1417ق.

    7. البدایة والنهایة، ابن کثیر دمشقى، دارالفکر، بیروت، 1407ق.

    8. تاریخ الاسلام، شمس الدین محمد ذهبى، تحقیق عمر عبدالسلام، دارالکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق.

    9. تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، تحقیق خلیل شحاده، دارالفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.

    10. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق.

    11. تذکرة الحفّاظ شمس الدین محمّد ذهبى، دار احیاء التراث العربى، بیروت.

    12. جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1398 ق.

    13. حواشى الشروانى، الشروانى والعبادى، دار احیاء التراث العربى، بیروت.

    14. سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینى، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى، دارالفکر، بیروت.

    15. سنن ترمذى، ابوعیسى ترمذى، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1424ق.

    16. سنن دارمى، عبدالله بن بهرام دارمى، مطبعة الحدیثة، دمشق.

    17. السیرة النبویة (معروف به سیره ابن هشام)، ابن هشام حمیرى، تحقیق مصطفى السقا و همکاران، دارالمعرفة، بیروت.

    18. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة.

    19. صحیح ابن حبّان، محمد بن حبّان، تحقیق شعیب الارنؤوط، مؤسّسة الرّسالة، چاپ دوم، 1414ق.

    20. صحیح بخارى، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخارى، دارالجیل، بیروت.

    21. صحیح مسلم، مسلم بن حجّاج نیشابورى، دارالفکر، بیروت.

    22. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1410ق.

    23. العقد الفرید، ابن عبد ربّه اندلسى، دارالکتاب العربى، بیروت، 1403ق.

    24. فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، دارالمعرفة، بیروت.

    25. الکامل فى التاریخ، عزّالدین على بن ابى الکرم (معروف به ابن اثیر)، دار صادر، بیروت، 1385ق.

    26. کشاف القناع، منصور بن یونس بهوتى، تحقیق ابوعبدالله محمد حسن اسماعیل الشافعى، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1418ق.

    27. کنزالعمّال، متقى هندى، مؤسّسة الرسالة، بیروت، 1409ق.

    28. مجمع الزوائد، نورالدین ابوبکر هیثمى، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1408ق.

    29. المجموع فى شرح المهذب، محیى الدین بن شرف نووى، دارالفکر، بیروت.

    30. المستدرک على الصحیحین، ابوعبدالله حاکم نیشابورى، دارالمعرفة، بیروت، چاپ اوّل، 1406ق.

    31. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارصادر، بیروت.

    32. المصنّف، ابن ابى شیبه کوفى، تحقیق سعید اللحّام، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 1409ق.

    33. المصنّف، عبدالرزّاق صنعانى، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمى، منشورات المجلس العلمى.

    34. المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانى، تحقیق حمدى عبدالمجید السلفى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ دوم، 1404ق.

    35. المغنى، عبدالله بن قدامه، دارالکتاب العربى، بیروت.

    36. مغنى المحتاج، محمد بن احمد شربینى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1377ق.

    37. المنتظم فى تاریخ الامم والملوک، عبدالرحمن بن على بن محمد بن الجوزى، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، 1412ق.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1 . (فَبِمَا رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)(آل عمران، آیه 159)

    2 . (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ) (فتح، آیه 29)

    3 . کامل ابن اثیر، ج 2، ص 69 .

    4 . سیره ابن هشام، ج 1، ص 319 .

    5 . البدایة والنهایة، ج 3، ص 58. عمر قبل از اسلام آوردن، با مسلمانان به شدّت برخورد مى کرد; لذا بلاذرى درباره او مى نویسد: «فکانت فیه غلظة على المسلمین; در او نسبت به مسلمانان غلظت و سخت گیرى بود» (انساب الاشراف، ج 10، ص 301)

    6 . انساب الاشراف، ج 10، ص 287-288 ; ر.ک: البدایة والنهایة، ج 3، ص 80 ; تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 414 ; سیره ابن هشام، ج 1، ص 344 ; کامل ابن اثیر، ج 2، ص 85 ; کنزالعمّال، ج 12، ص 607 .

    7 . ر.ک: صحیح مسلم، ج 1، ص 44-45 (باب من لقى الله بالایمان و هو غیر شاک).

    8 . توبه، آیه 80 .

    9 . صحیح بخارى، ج 2، ص 76. (البته پس از آن آیه 84 توبه نازل شد و به رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمان داد که بر منافقان نماز نگذارد).

    10 . همان مدرک، ج 5، ص 207 .

    11 . صحیح بخارى، ج 5، ص 206 .

    12 . همان مدرک، ص 207.

    13 . ر.ک: صحیح مسلم، ج 7، ص 116; ج 8، ص 120; سنن ترمذى، ج 4، ص 343 ; مسند احمد، ج 2، ص 18 و دیگر کتب.

    14 . احزاب، آیه 36 .

    15 . حجرات، آیه 2 .

    16 . صحیح بخارى، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4 ; کتاب الجهاد والسیّر، باب 175، ح 1; کتاب الجزیة، باب 6، ح 3; کتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى ووفاته)،

    ح 4 ; همان باب، ح 5 ; کتاب المرضى، باب 17 (باب قول المریض قوموا عنّى)، ح 1; صحیح مسلم; کتاب الوصیة، باب 6، ح 6 ; همان باب، ح 7 ; همان باب، ح 8.

    17 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 223 ; شبیه آن: تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 488.

    18 . صحیح بخارى، ج 8، ص 27 ـ 28. همچنین ر.ک: مسند احمد، ج 1، ص 56 ; تاریخ طبرى، ج 3، ص 206 ; البدایة والنهایة، ج 5، ص 246.

    19 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 223.

    20 . همان مدرک، ج 3، ص 202.

    21 . انساب الاشراف، ج 1، ص 586.

    22 . مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 572.

    23 . صحیح بخارى، ج 5، ص 83.

    24 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 208 ; البدایة والنهایة، ج 5، ص 286.

    25 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 372 .

    26 . مصنف ابن ابى شیبه، ج 7، ص 485، ح 46 .

    27 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 164. جالب است بدانیم تعبیر «فظّ» و «غلیظ» را عمر درباره پدر خود نیز به کار برده و او را تندخو و خشن معرّفى مى کند. مورّخان نقل مى کنند: هنگامى که عمر از آخرین سفر حجّ خود برمى گشت وقتى که به ضجنان (کوهى است که تا مدینه 25 میل فاصله دارد) رسید گفت: «زمانى بود که من براى خطّاب در این منطقه شتر مى چراندم». آنگاه پدرش را این گونه معرفى کرد: «وکان فظّاً غلیظاً یتعبنى اذا عملت، ویضربنى اذا قصرت; او فردى خشن و تندخو بود، وقتى کار مى کردم، آنقدر به کارم وا مى داشت که خسته مى شدم و هرگاه کوتاهى مى کردم مرا کتک مى زد». (الاستیعاب، ج 3، ص 1157 ; تاریخ طبرى، ج 4، ص 219 ; انساب الاشراف،

    ج 10، ص 299).

    28 . الطبقات الکبرى، ج 8، ص 339.

    29 . مغنى المحتاج، ج 4، ص 390; حواشى الشروانى، ج 10، ص 134.

    30 . تاریخ طبرى، ج 4، ص 209; البدایة والنهایة، ج 7، ص 133.

    31 . الطبقات الکبرى، ج 7، ص 89. این در حالى است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با کودکان مهربان بودند. گاه با آنها بازى مى کرد (مسند احمد، ج 3، ص 121); به آنان سلام مى کرد (سنن دارمى، ج 2، ص 276; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1220). به سبب همین مهربانى ها، وقتى از سفرى برمى گشت کودکان با اشتیاق به استقبال او مى شتافتند (صحیح بخارى، ج 5، ص 136) و گاهى پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنان را با خود سوار مى کرد. نقل شده است که برخى از کودکان به همین سبب بر دیگرى فخر مى کرد (مسند احمد، ج 4، ص 5).

    32 . مصنّف عبدالرزّاق، ج 10، ص 416، ح 19548.

    33 . تاریخ طبرى، ج 3، ص 423; انساب الاشراف، ج 10، ص 95; کامل ابن اثیر، ج 2،

    ص 419.

    34 . کنز العمال، ج 15، ص 732، ح 42911. متّقى هندى پس از نقل حدیث از ابن راهویه آن را صحیح شمرده است. در صحیح بخارى اشاره اى به این مطلب شده است (صحیح بخارى، ج 3، ص 91) و ابن حجر در شرح خود آن را به سند صحیح از طبقات ابن سعد به طور مشروح نقل کرده است. (فتح البارى، ج 5، ص 54)

    35 . مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 557، ح 6681. همین مضمون در حدیث 6682 نیز آمده است.

    36 . مسند احمد، ج 1، ص 335. همچنین ر.ک: مجمع الزوائد هیثمى، ج 3، ص 17; الاصابة، ج 8، ص 138; الطبقات الکبرى، ج 8، ص 30. با آنکه در مورد دیگر نیز رسول خدا(صلى الله علیه وآله) او را از برخورد با گریه زنان منع کرده بود، ولى باز هم به عملش ادامه داد. در مسند احمد (ج 2، ص 110) به نقل از ابوهریره آمده است: از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)کسى از دنیا رفت. زنان اجتماع کردند و گریه مى کردند. عمر بن خطّاب برخاست و آنها را نهى مى کرد و متفرقشان مى ساخت (... فقام عمر بن الخطّاب ینهاهنّ ویطردهنّ) پیامبر (صلى الله علیه وآله)به او فرمود: «یا ابن الخطّاب، فانّ العین دامعة والفؤاد مصاب وإنّ العهد حدیث; اى پسر خطّاب (کارى به کارشان نداشته باش زیرا) چشم گریان است و دل مصیبت دیده و غم عزیزشان نیز تازه است».

    37 . مصنّف عبدالرزّاق، ج 4، ص 373، ح 8117.

    38 . المجموع نووى، ج 19، ص 11; مغنى ابن قدامه، ج 9، ص 579; کشّاف القناع، ج 6،

    ص 18. در کتب روایى اهل سنت نیز این ماجرا آمده است. ر.ک: مصنّف عبدالرزاق، ج 9، ص 458; کنز العمّال، ج 15، ص 84، ح 40201.

    39 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 343.

    40 . البدایة والنهایة، ج 8، ص 107.

    41 . همان مدرک. در تعبیر دیگر ابوهریره مى گوید: «لو کنت أحدّث فى زمان عمر مثل ما أحدّثکم لضربنى بمخفقته; اگر این گونه که امروز براى شما حدیث نقل مى کنم، زمان عمر نقل مى کردم، او به یقین مرا با تازیانه اش مى زد» (تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 7) شبیه همین جمله را ابن عبدالبرّ نیز نقل مى کند (جامع بیان العلم وفضله، ج 2، ص 121).

    42 . صحیح مسلم، ج 1، ص 193، باب التیمّم.

    43 . «(وَإِنْ کُنتُمْ مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنْکُمْ مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً); اگر بیمارید، یا مسافر، و یا یکى از شما از محل پستى آمده (و قضاى حاجت کرده) و یا با زنان آمیزش جنسى داشته اید و در این حال، آب (براى وضو یا غسل) نیافتید، بر زمین پاکى تیمّم کنید (نساء، آیه 43). با خواندن ماجراى فوق، ناخودآگاه این سؤال در ذهن خوانندگان ایجاد مى شود که اگر خلیفه دوم همچنان بر عقیده خویش اصرار داشته باشد و معتقد باشد که در صورت جنابت و نیافتن آب نباید نماز خواند; آیا در طول آن سالها که وى به سفر مى رفت (چه براى زیارت خانه خدا، یا همراهى لشگر و یا بازدید از شهرهاى تحت حکومتش) و گاه براى غسل نیاز به آب پیدا مى کرد، اگر آب یافت نمى شد، آیا خلیفه مسلمین نمازش را ترک مى کرد؟ خدا عالم است!

    44. تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 7.

    45. مستدرک حاکم، ج 1، ص 101.

    46. انساب الاشراف، ج 10، ص 339; تاریخ طبرى، ج 4، ص 212.

    47. العقد الفرید، ج 1، ص 14-15 (با تلخیص).

    48. اشاره است به آیه 4 سوره تحریم که مى فرماید (إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ...).

    49. صحیح بخارى، ج 6، ص 69; صحیح مسلم، ج 4، ص 190.

    50. انساب الاشراف، ج 13، ص 51.

    51. انساب الاشراف، ج 10، ص 418; الطبقات الکبرى، ج 3، ص 259; فتح البارى، ج 7،

    ص 49; کنز العمّال، ج 12، ص 679.

    52. ر.ک: الطبقات الکبرى، ج 8، ص 308; کنز العمّال، ج 13، ص 633، ح 37604.

    53. تاریخ الاسلام، ج 4، ص 80 ـ 81. عثمان بن حنیف از طرف عمر، براى اندازه گیرى زمین هاى حاصلخیز عراق و تعیین جزیه و خراج به آن منطقه فرستاده شده بود. (ر.ک: الاستیعاب، ج 3، ص 1033، شرح حال عثمان بن حنیف).

    54. این سخن ابن عبّاس گواه دیگرى بر ماجراى غدیر خم و نصب الهى على(علیه السلام) به امامت است. به ویژه آنکه عمر آن را انکار نکرد.

    55. محمد، آیه 9 .

    56. اشاره به آیه 33 سوره احزاب است که مى فرماید: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).

    57. تاریخ طبرى، ج 4، ص 223 ـ 224; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 63 ـ 64 (با تلخیص).

    58. تاریخ طبرى، ج 4، ص 207; انساب الاشراف، ج 10، ص 374.

    59. تاریخ طبرى، ج 3، ص 428; کامل ابن اثیر، ج 2، ص 425; المنتظم، ج 4، ص 125.

    60. صحیح مسلم، ج 6، ص 180.

    61. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 636، ح 1977.

    62. همان مدرک، ح 1978.

    63. همان مدرک، ص 638، ح 1984.

    64. انساب الاشراف، ج 9، ص 368; تاریخ طبرى، ج 4، ص 400; کامل ابن اثیر، ج 3،

    ص 55; البدایة والنهایة، ج 7، ص 140.

    65. تاریخ طبرى، ج 4، ص 199; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 54.

    66. الاستیعاب، ج 4، ص 1807.

    67. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639، ح 1986; سنن الکبرى، ج 7، ص 357. شبیه همین عبارت در مسند احمد، ج 1، ص 20 و سنن ابى داود، ج 1، ص 476 نیز آمده است.

    68. اسد الغابه، ج 6، ص 183 ـ 185.

    69. الاصابة، ج 8، ص 228.

    70. اسدالغابه، ج 3، ص 659.

    71. ابن اثیر در اسدالغابه (ج 3، ص 423) در شرح حال عبیدالله بن عمر از او با کنیه «ابوعیسى» نام مى برد که نشان مى دهد وى به این کنیه معروف بوده است.

    72. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 343. روشن است که کنیه ابوعیسى گذاشتن، علامت اعتقاد داشتن پدر براى حضرت عیسى(علیه السلام) نیست; چنانکه کنیه نویسنده معروف کتاب «سنن ترمذى» ابوعیسى ترمذى است.

    73. همان مدرک.

    74. مسند احمد، ج 6، ص 236; سنن ترمذى، ج 3، ص 249، ح 2085; صحیح ابن حبّان، ج 14، ص 355.

    75. المعجم الکبیر، ج 19، ص 288.

    76. ر.ک: صحیح بخارى، ج 6، ص 145 (کتاب النکاح، باب مداراة مع النساء).

    77. مسند احمد، ج 3، ص 112; صحیح مسلم، ج 7، ص 76.

    78. کنز العمّال، ج 7، ص 166.

    79. کنزالعمّال، ج 7، ص 222.

    80. همان مدرک، ص 207 ـ 208.

    81. مصنّف عبدالرزاق، ج 9، ص 442، ح 17943; کنز العمّال، ج 16، ص 377، ح 44983.
     
    منبع : پایگاه اطلاع رسانی ایت الله مکارم شیرازی


    هاشمی ::: چهارشنبه 89/1/18::: ساعت 5:54 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 21
    بازدید دیروز: 14
    کل بازدید :102607
    free counters

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    پیـــــــــــرو اهل بیت(ع)
    هاشمی

    >> پیوندهای روزانه <<
    ..اهل کتاب کلیک کنند - [31]
    دانلود متن کتب درسی [25]
    پایگاه اطلاع رسانی دولت [39]
    بدو دانلود [99]
    هر چی بخوای [41]
    علی رضا افتخاری [102]
    آنچه لازم است بدانید [41]
    سایت حضرت آیه الله بهجت [78]
    آدرس سایت مراجع [41]
    پاسخ به شبهات [69]
    دلائل امامت [49]
    سیاه جال [76]
    «عشق و زندگی» منتشرنشده استاد مطهری [65]
    [آرشیو(13)]


    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
    حضرت معصومه[5] . شعر[5] . شیعیان آمریکا پس از 11 سپتامبر[2] . امام رضا علیه السلام=ضامن آهو[2] . عید[2] . یافاطمه[2] . کارآمدی چادر و حجاب مشکی . عید قربان=تصویر . قران =بهائیت . کتب بهائیت . لیلةالرغائب . لیلةالرغائب -آرزو . مفهوم، فلسفه و فواید حجاب . میلاد حضرت محمد (ص) . نازنین -زمین-سوال- جواب . نتیجه ازدواجهای خیابانی . نقدى بر حدیث «اصحابى کالنجوم» . و امام جعفر صادق(ع) . ولادت . یا زهرا . امام علی(ع) . انگیزه ی اصلی پوشیده بودن چیست؟ . ایدئولوژى بهائیت . برای زندگی . بهائی= نجس . بهار . پناهندگی دختر کلهر نتیجه جدائی پدر ومادر . پیامبر -امام حسن- امام رضا . پیامبر خوبی‌ها . تاریخچه حجاب در اسلام . تصاویر: . تصاویری از مصدومان چهارشنبه‌سوری‌های قبل . تعریف امامت . جاسوسی رژیم صهیونیستی از طریق "فیس‌بوک . چهلمین روز در فراق بهجت . حجاب . حجاب در روایات . حجاب در نظر فاطمه زهرا . صفای احمدی نژاد . عظم الله اجورکم . شیعه -سنی-حقیقت-زهرا - . خود نمائی قدیمی و مدرن . دانلود نرم افزار=ارتباط شیعه . دروغ سازی اغتشاشات . ریشه های کشف حجاب . زن وروابط زنا شوئی . سایتهای مفید شیعه شناسی . 15 مکان آلوده زمین . آزادی غربی = ایجاد مراکز فحشا . أین عمّار، = أین ابن تیهان=عمار کجاست؟ . احمدی نژاد . اختلاط دختر و پسر در زمان حال . اربعین حسینی . اس ام اس . اس ام اس روز پدر . اعمال شب وروز=عید غدیر=مستحبات .

    >>آرشیو شده ها<<
    بهمن 1387
    اسفند 1387
    فروردین 1388
    اردیبهشت 1388
    خرداد 1388
    تیر 1388
    مهر 1388
    آبان 1388
    آذر 1388
    بهمن 1388
    اسفند 1388
    فروردین 1389

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پیـــــــــــرو اهل بیت(ع)

    >>لینک دوستان<<
    عاشق آسمونی
    منطقه آزاد
    نور
    صل الله علی الباکین علی الحسین
    بر و بچه های ارزشی
    مذهب عشق
    تنهایی من
    آســــــمــونـــی بــاش
    صفحات انتظار در فراق گل نرگس
    گرداب
    ریاست جمهوری

    >>لوگوی دوستان<<


    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
    2006-ParsiBlog™.com ©